آیت الله شربیانی از علمای بزرگ بودند. یک روزی در هوای سرد فقیری دنبال ایشان راه می افتد و تقاضای کمک می کند و می گوید:

اگر کمک نکنی، می میرم، ولی آقا توجهی به ایشان نمی کند و او تا پشت در منزل آیت الله می آید و آقا بدون توجه وارد خانه می شود و در را می بندد و فقیر پشت در اصرار می کند کمکم کنید.

چون آقا توجه نمی کند اهل بیت آقا هم چیزی نمی گویند. صبح که بیرون می آیند می بینند مرده است.

آقا دستور می دهد بروند غسل بدهند.
وقتی لباسش را بیرون می آورند، می بینند یک کیسه لیره همراهش بوده است.

?ما قرآن و عترت همراهمان هست، ولی می گوییم آقا چیزی بگو که حالم خوب بشود، دارم می میرم !

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



[یکشنبه 1399-07-20] [ 10:11:00 ق.ظ ]