در كنترل ذهن بودن

يك دانشجوي پزشكي به استباه سوار يك واگن سردخانه دار قطاري شد و در واگن به روي او بسته شد….

او كه راهي براي نجات خود نيافته بود، شروع به ثبت حالات خود در شرايط يخ زدگي كرد تا شايد اطلاعات ثبت شده او پس از مرگش به درد همكارانش بخورد ….

 لحظه به لحظه  حالات خود را ثبت مي كرد و در نهايت از سرما يخ زد و مرد در مقصد جسد او را از سرما مرده بود پيدا كردند، اما در كمال شگفتي ديدند كه سرد خانه اصلاً روشن نبوده!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[دوشنبه 1391-08-15] [ 11:05:00 ق.ظ ]