باربی ام شکست….چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم…و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده….من بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند…داشتم فک میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیهناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه لاکاشو پاک کردیم…موهاشو بافتیممث خودم چادر سرش کردمو نماز جمعه هم میرفت…مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد…

صفحات: · 2

موضوعات: مطالب روزانه, داستانک  لینک ثابت



[شنبه 1391-02-23] [ 08:49:32 ق.ظ ]