مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  شيطان در جنگ بدر   ...


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
 
وقتى كه لشكر اسلام و مشركان در برابر هم صف بستند، و صف ها سامان گرفت ، ابليس به صورت سراقه بن مالك نزد قريش آمد. قرآن در اين باره مى فرمايد:
-اى پيامبر! به ياد آر وقتى را كه ، شيطان كردار زشت آنا را در نظرشان زيبا نمود - و براى فريب دادن آن جاهلان به شكل پيرمردى در آمد - و گفت : من با قبيله خود شما را يارى مى دهم و كارهاى پليدشان را به ديد آنان آراسته گردانيد.
و نيز افزود: هم چنين امروز - مسلمانان تاب مقاومت شما را ندارند - احدى بر شما غالب نمى شود، ((و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و انى جارلكم )) و من امروز شما را امان دهنده ام و لشكرى بسيار از شياطين را حاضر كرده و به كفار نشان داد و گفت : با اين لشكر به كمك شما آمده ام و شما را پشتيبانم !.
پرچم را به من دهيد. سپس علم را به دست گرفت و از

ادامه مطلب :

 پيشاپيش لشكر حمله مى كرد. چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم چنين ديده دست نياز به درگاه خالق بى نياز بلند كرد و مشغول دعا و تضرع شد.
گفت : خدايا! اگر اين ها كشته شوند، ديگر در اين سرزمين كسى تو را نمى پرستد. جبرئيل نازل شد و گفت : يا رسول الله ! غمگين مباش ، خداوند مرا با هزار فرشته فرستاد. در همين هنگام ابر سياهى با برق بسيار بر بالاى سر لشكر ظاهر شد حضرت ايستاد، مسلمانان صداى اسلحه از آن مى شنيدند، و آوازى شنيدند كه مى گفت : نزديك برو اى هيزوم (هيزوم نام اسبى است كه آن روز جبرئيل بر آن سوار بود) چون ابليس لعين جبرئيل امين را ديد در حالى كه دستش در دست حارث بن هشام بود علم را از دست انداخت و به عقب برگشت كه فرار كند!
حارث گفت : اى سراقه ! كجا مى روى ؟ در چنين حالى ما را تنها مى گذارى ؟ ابليس گفت : من مى بينم چيزى را كه شما نمى بينيد. من نيروى عظيمى از فرشتگان آسمان را مى بينم و شما نمى بينيد! و گفت : از شما بيزارم . از قدرت و غضب و عقاب خدا مى ترسم كه عقاب خداوند بسيار است .
حارث به گمان آن كه سراقه است گفت : اى سراقه ! تو دروغ مى گويى . من چيزى نمى بينم ، مگر فرومايگان مدينه را. شيطان با دست خود بر سينه حارث زد و دست خود را از دست او بيرون آورد و گريخت . در پى او مردم هم گريختند.
مولانا اين تكه تاريخ و فرار شيطان از ترس ملائكه را در قالب اشعارى بيان كرده است :
همچون شيطان در سپه شد صد يكم
خواند افسون كه اننى جار لكم
چون قريش از گفت او حاضر شدند
هر دو لشكر در ملاقات آمدند
ديد شيطان از ملائكه اسپهى
سوى صف مؤمنان اندر رهى
ان جنودا لم تروها صف زده
گشت جان او زبيم آتشكده
پاى خود واپس كشيده مى گرفت
كه همى بينم سپاهى من شگفت
گفت : حارث از سراقه شكل هين
دى چرا تو مى نگفتى اين چنين

گفت : اين دم من همى بينم حرب
گفت : مى بينى جعاشيش عرب
مى نبينى غير اين ليك اى تو ننگ
آن زمان لاف بود اين وقت جنگ
دى همى گفتى كه پايندان شدم
كه بودتان فتح و نصرت دم به دم
دى زعيم الجيش  بودى اى لعين

وين زمان ، نامرد و ناچيز و مهين
تا بخورديم آن دم تو و آمديم
تو به تون  رفتى و ما هيزم شديم

چون كه حارث با سراقه گفت : اين
از عتابش خشم گين شد آن لعين
دست خود خشمين ز دست او كشيد
چون ز گفت اوش درد دل رسيد
سينه اش را كوفت شيطان و گريخت
خون آن بيچارگان زين مكر ريخت
چون كه ويران كرد چندين عالم او
پس بگفت انى برى منكم
كوفت اندر سينه اش انداختش
پس گريزان شد چو هيبت تاختش

جبرئيل شيطان را دنبال كرد و به تعقيب او پرداخت تا به دريا رسيدند. در آب فرو رفت و گفت : پروردگارا! وعده ام دادى كه تا آخر دنيا زنده بمانم ، به وعده خود وفا كن ، اى خدا! مگر از مهلتى كه به من دادى پشيمانى ؟
عده اى از كفار كشته و عده اى اسير شدند و بقيه هم به طرف مكه برگشتند. هنگامى كه به مكه رسيدند گفتند: سراقه ما را فرارى داد.
خبر به سراقه رسيد، نزد قريش آمد. سوگند ياد نمود و گفت : من از جنگ شما با خبر نشدم تا وقتى كه خبر گريختن شما را شنيدم . من در آن جنگ اصلا حاضر نبودم .
وقتى مسلمان شدند، تازه فهميدند آن كسى كه گريخت شيطان بوده كه به شكل سراقه در آمده و باعث شكست آنها شده است .

موضوعات: شیطان  لینک ثابت



[سه شنبه 1390-12-09] [ 10:52:44 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  شيطان و عمار ياسر   ...


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
 
((عمار)) هم از جمله كسانى است كه از اول ، زير بار فرمان شيطان نرفت . از همان آغاز با او مخالف بود با مسلمان شدن و عبادتش او را اذيت مى كرد. چند مرتبه با شيطان كشتى گرفت و او را بر زمين زد.
چنان چه وارد شده : در يكى از سفرها، كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم با اصحاب خود مى رفتند، آب آنان تمام شد. آن حضرت به ((عمار)) فرمود: برو از چاهى كه در فلان موضع بيابان است آب بياور.
وقتى ((عمار)) كنار چاه رسيد، مى خواست آب بردارد، شيطان آمد و گفت : نمى گذارم از اين چاه آب بردارى ! زيرا چاه مسكن شياطين است .
((عمار)) در برابرش ايستاد و با او در افتاد. با يك حمله شيطان را بر زمين زد. سنگى برداشت و با آن بينى شيطان را شكست . وقتى روى سينه او نشست ، ديد بسيار لاغر و رنجور است .
پرسيد: آيا همه شياطين چنين لاغراند؟ در جواب

ادامه مطلب :

 گفت : بعضى از شياطين چاق و بعضى لاغرند، من هم كه چنين لاغرم بر انسانى موكل هستم كه موقع خوردن غذا ((بسم الله )) مى گويد و من نمى توانم از غذاهاى او بخورم ، از اين رو لاغر شده ام .
سپس گفت : اى ((عمار))! از روى سينه من بلند شو تا بار ديگر كشتى بگيريم ، اگر اين دفعه نيز مرا به زمين زدى چيزى به تو ياد مى دهم كه از آن نفع ببرى .
((عمار)) از روى سينه او بلند شد و كشتى گرفتند. اين بار هم شيطان را بر زمين زد و گفت : چيزى را كه به من قول دادى ، بگو. شيطان گفت : اى ((عمار))! بدان در هر خانه اى كه قرآن خوانده شود به خصوص ((آيه الكرسى )) شياطين از آن فرار مى كنند.
((عمار)) ياسر او را رها كرد و مشك خود را پر آب نمود و برگشت خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، و داستان را براى آن حضرت تعريف نمود.
موضوعات: شیطان  لینک ثابت



 [ 10:50:13 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  شيطان در روز عاشورا   ...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
 
شيطان لعين تصميم گرفته كه انتقام خود را از اولاد آدم بگيرد. لذا در تمام اختلافات حضور پيدا مى كند، در تمام جنگ ها حاضر مى شود و جبهه دشمن را تقويت مى كند، فراريان را با حيله بر مى گرداند، به سوى ميدان مى كشاند و آتش جنگ را شعله ور مى سازد.
يكى از آن جاها روز عاشورا بود كه تمام لشكريان خود را جمع كرده و به پايكوبى و رقص پرداخت . هر كس از لشكر امام حسين عليه السلام شهيد مى شد، از خوشحالى فرياد مى زد و رقص مى كرد. هر كدام از لشكريا عمر سعد فرار مى كردند، شيطان به صورت يكى از سر كرده هاى لشكرها در مى آمد و سر راه شان را مى گرفت و آنان را به ميدان بر مى گرداند. مى گفت : واى بر شما، اين همه جمعيت و مردان شجاع

ادامه مطلب :

، از يك نفر تشنه و بى كس و مجروح گريزان شده ايد! مردانگى و غيرت شما كجا رفت ؟! برگرديد او را محاصره كنيد، با ضرب شمشير از پاى در آوريد و اگر نمى توانيد، او را تير باران نماييد.
با حيله و نيرنگ لشكر را بر مى گردانيد و شورى ديگر در جنگ ايجاد مى كرد. ولى آنها چون جراءت نمى كردند از نزديك با امام حسين عليه السلام بجنگند از دور، آن قدر تير به سوى آن مظلوم انداختند كه مانند مرغ پر در آورده بود. وقتى كه تير سه شعبه زهر آلود بر سينه امام نشست و از پشت سر بيرون آمد، امام عليه السلام از بالاى اسب بر زمين افتاد. شيطان ميان آسمان و زمين از خوشحالى فرياد زد و گفت : امروز كينه خود را بر سر اولاد آدم خالى كردم و انتقام خود را گرفتم . او مى كوشيد تا لشكر زودتر كار حسين عليه السلام را تمام كند.
زينب مى فرمايد: وقتى ابن ملجم ضربت بر سر پدر بزرگوارم زد، من آثار مرگ را در ايشان ديدم ، پيش رفتم و عرض كردم : اى پدر بزرگوار! ((ام ايمن )) حديثى از براى من گفته است دوست دارم آن را از دو لب مبارك شما بشنوم . آن حضرت فرمود: اى نور ديدگان من ! حديث همان است كه ((ام ايمن )) به تو گفته و برخى از مصيبت هاى كربلا و گرفتارى هاى آن روز را براى دخترش زينب بيان كرد تا جايى كه فرمود: زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ما را به اين حديث خبر مى داد، فرمود:
يا على ! در آن روز، ابليس با شياطين خود، از شدت شادكامى در سرتاسر زمين پرواز مى كند و به شياطين و هوادارانش مى گويد:
اى جماعت شياطين ! شاد باشيد كه انتقام خود را از فرزندان آدم گرفتم ، برترين بدبختى را براى آنها فراهم كردم ، جهنم را به آنها به ميراث دادم ، مگر جماعتى كه دست به دامن اين خانواده شوند و از آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم يارى جويند.
اى شياطين ! بر شما باد كوشش در راه ايجاد بدبينى به اين خانواده ، كارى كنيد كه به اين خانواده و دوستان آنها دشمنى ورزند تا كفر و گمراهى در مردم استوار شود و يك نفر از آنها رستگار نگردد.
بعد از آن ، حضرت على عليه السلام به زينب فرمود: اى نور ديدگانم ! بى گمان ابليس در اين سخن راست گفت : با اين كه كار او هميشه دروغ گفتن است ؛ زيرا مى داند هيچ عمل صالحى با داشتن دشمنى با شما فايده اى ندارد، هيچ گناهى با داشتن دوستى شما ضرر و زيانى به انسان نمى رساند، (مگر گناهان كبيره ) يعنى ، شيعيان شما به واسطه علاقه اى كه به شما دارند، اگر گناه و معصيتى نمايند و موفق به توبه شوند و گناهان خود را ترك نمايند ضررى متوجه آنها نمى شود.
و دشمنان شما، به واسطه دشمنى و عداوتى كه با شما دارند، اگر مانند جن و انس خدا را بپرستند، عبادات آنان سودى به حالشان نخواهد داشت .
موضوعات: شیطان  لینک ثابت



 [ 10:44:06 ق.ظ ]




نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 

باسرعت نور مطلب میذارید ما وقت کم میاریم برا خوندن :دی
ماشاالله

1390/12/09 @ 10:48


فرم در حال بارگذاری ...


  شيطان در عيد غدير فرياد كشيد   ...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
 
يكى از جاهايى كه شيطان فرياد كشيد، فرزندان خود را جمع كرد و درد دل خود را براى آنان باز گفت و راه چاره اى خواست ، روز عيد غدير بود. آن گاه كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم على بن ابى طالب را خليفه بعد از خود خواند.
جابر از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در عيد غدير خم دست على را گرفت ، بلند كرد و به مردم معرفى نمود و جانشين بعد از خود قرارش داد. شيطان در ميان لشكريان خود نعره اى كشيد كه تمام لشكريان و اولاد او در هر كجا بودند اطراف او فرود آمدند و گفتند: اى مولاى ما! چه مصيبتى به تو رسيده اين قدر ناراحتى ؟ ما تا به حال فريادى از اين وحشتناك تر از تو نشنيده بوديم !
شيطان به آنها گفت : اين پيغمبر امروز كارى را انجام داد كه اگر به آخر رسد و عملى شود كسى تا روز قيامت ، خدا را معصيت و نافرمانى نمى كند - همه به سوى دين و تقوا و - خداشناسى ، ولايت و امامت پيش مى روند، از راه رستگارى قدم فراتر نمى گذارند - گفتند: اى بزرگ ما! ناراحتى به خود راه مده ، ماءيوس مباش ، تو كسى هستى كه آدم را از بهشت بيرون كردى ، او را بدبخت نمودى ،

ادامه مطلب :

 براى اين امر مهم هم ، در آينده فكرى خواهى كرد - در همين موقع منافقين كه در جمعيت بودند، گفتند: اين مرد از روى هوا و هوس حرف مى زند، نه اين كه دستور خداوند باشد!
آن دو نفر (ابوبكر و عمر) به هم گفتند: او (حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم ) ديوانه شده كه چنين كارى را انجام داد. آيا نمى بينيد چگونه چشمان او در كاسه سرش دور مى زند مى چرخد. سپس شيطان رو به طرف داران خود كرد و گفت : آيا مى دانيد من در گذشته با آدم در آويختم و او را از بهشت بيرون كردم ؟ آنها گفتند: چرا؟
شيطان گفت : آدم عهدى با خدا بسته بود فراموش كرد و نقض نمود، ولى به خدا كافر نشد و او را پرستش مى كرد. اين قوم و جمعيت (از جمله ابوبكر و عمر) عهدى كه با خدا بسته بودند شكستند و به خدا و رسولش كافر شدند.
پس از آن كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم رحلت نمود، مردم در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند و حق را از على گرفتند، ابوبكر را روى كار آوردند. شيطان تاجى بر سر گذاشت ، لباس كبر و بزرگى پوشيد، منبرى اختيار كرد و بالاى آن رفت و جميع لشكريان خود را از سواره نظام و پياده دور خود جمع كرد. به آنها گفت : شادى كنيد، مجلس ساز و آواز برپا سازيد، خوشحالى نماييد - چون با اين كلماتى كه منافقين مى گويند و به آن حضرت توهين مى كنند - ديگر كسى خدا را اطاعت و عبادت نمى كند. تا وقتى امام آنها ((امام زمان )) بيايد و مردم را به راه مستقيم برگرداند.
جابر مى گويد: بعد، امام باقر عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند:
و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المومنين
((شيطان ظن و گمان باطل خود را به عنوان صدق و حقيقت در نظر مردم جلوه داد مردم او را اطاعت نمودند، مگر عده اى از مؤمنان كه او را اطاعت نكردند)).
تاويل آيه چنين است : وقتى منافقان در غدير خم گفته بودند: آن حضرت از روى هوى حرف مى زند، ابليس گمان كرده بود كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مردم امامت را رها خواهند كرد. ظن ابليس به حقيت تبديل شد و همه امامت را رها كردند مرگ چند نفرى .

 

موضوعات: شیطان  لینک ثابت



 [ 10:42:47 ق.ظ ]




نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 

ما انقدر سرمون شلوغه تقویم از دستمون در رفته . میگما مگه عید غدیر نزدیکه چند جا دیگه هم مطلب از غدیر دیدم !
آره !؟

1390/12/09 @ 10:44


فرم در حال بارگذاری ...


  شيطان اولين كسى كه بيعت مى كند   ...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
 
سلمان مى گويد: وقتى پيغمبر اسلام رحلت فرمود، على در خانه مشغول غسل دادن آن حضرت بود. من گاهى به او كمك مى كردم ، گاهى به مسجد مى آمدم و از مردم خبر مى گرفتم . وقتى از مسجد به خانه برگشتم ، على پرسيد: اى سلمان ! چه خبر دارى ؟ عرض كردم : خبر تازه اين كه ابوبكر بر منبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نشسته ، مردم نه با يك دست بلكه با دو دست با او بيعت مى كنند.
حضرت على عليه السلام فرمود: اى سلمان ! آيا متوجه شدى چه كسى اول با او بيعت كرد؟ آيا اولين كسى كه بالاى منبر رفت و با او بيعت نمود چه كسى بود؟
سلمان گفت : او را نشناختم ، ولى پيرمرد سال خورده را ديدم كه بر عصايى تكيه زده ، ميان دو چشمش جاى سجده ديده مى شد، پيشانى او در اثر سجده پينه بسته و اين طور مى نمود

ادامه مطلب :

كه بايد وى زاهدى باشد. از لابلاى مردم به سوى منبر رفت در حالى كه مانند باران اشك مى ريخت .
گفت : خدا را شكر كه قبل از مردنم تو را اين جا مى بينم . اى ابوبكر! دستت را براى بيعت به سويم دراز كن ! ابوبكر دستش را جلو برد او هم بيعت كرد و گفت : امروز، روزى است مانند روز آدم ! از منبر پايين آمد و از مسجد خارج شد.
اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيد: اى سلمان ! آيا او را شناختى ؟ عرض كرد: نه يا على ، ولى از گفتارش ناراحت شدم . مانند اين كه مرگ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مسخره گرفته بود.
حضرت على عليه السلام فرمود: او شيطان بود. پيامبر به من خبر داد، ابليس و يارانش روز غدير خم شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند. و نيز گواه بودند كه خدا و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم من را صاحب اختيار آنان نمود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هم به آنان دستور داد حاضران به غايبان اطلاع دهند.
روز غدير خم ، شياطين و بزرگان آنان به خود شياطين ، روى آوردند و گفتند: اين امت مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفته و از اين پس از گناه دور خواهند بود. ما ديگر بر اين امت راه پيدا نخواهيم كرد. آن گاه پناه گاه و امام بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را شناختند و شيطان هم گرفته و محزون شده بود.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى سلمان ! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به من خبر داد كه : مردم در سقيفه بنى ساعده با ابوبكر بيعت خواهند كرد. بعد از آن بر سر حق ما اختلاف پيدا مى كنند، با دليل ما استدلال مى نمايند، بعد به مسجد مى آيند. اول كسى كه با او بيعت مى كند، شيطان است ! كه به صورت پيرمرد نجدى خواهد بود و اين حرف را خواهد گفت .
بعد حضرت فرمود: اى سلمان ! بعد از بيرون رفتن ، از روى خوشحالى فرياد زد، و تمام شياطين را دور خود جمع كرد، آنها در مقابلش سجده كردند و گفتند: اى رئيس ! و بزرگ ما، تو همان كسى هستى كه آدم را از بهشت بيرون كردى . شيطان هم مى گويد: كدام امت بعد از پيامبرش گمراه نشد؟ خيال كرده ايد من ديگر راهى برآنان ندارم ! نقشه و حيله مرا چگونه ديديد؟
از حيله من بود كه ملت با دستور خدا و رسولش ، راجع به اطاعت از على مخالفت كردند، وزير بارش نرفتند!؟ اى سلمان ! اين همان گفته خداوند است كه در قرآن مى فرمايد:
((همانا، شيطان حدسى كه درباره آنها بوده بود، به مرحله عمل رسانيد))
((سپس آنها شيطان را پيروى كردند جر گروهى از مؤمنان كه آنها اطاعت از شيطان نكرده و با او مخالفت كردند.
امام باقر عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام شيطان را بر در خانه خود ديد و او را شناخت ، گريبانش گرفت و بر زمين زد و روى سينه اش ‍ نشست . شيطان گفت : يا على ! از روى سينه من بلند شو تا تو را بشارتى دهم .
على عليه السلام از روى سينه او برخاست و فرمود: اى ملعون ! چه بشارتى براى من دارى ؟ گفت : چون روز قيامت شود، فرزندت حسن عليه السلام از طرف راست عرش و حسين عليه السلام از طرف چپ به شيعيان خود جواز عبور از صراط و آزادى از آتش را مى دهند.
باز آن حضرت بلند شد و گفت : من تو را به زمين خواهم زد، او را بلند نمود و بر زمين زد و روى او نشست .
عرض كرد: يا على ! مرا رها كن تا بشارتى ديگر به تو دهم . وقتى او را رها كرد گفت : يا على ! آن روزى كه خداوند آدم عليه السلام را خلق كرد، ذريه او را از پشتش خارج نمود كه به شكل موجوداتى ريز بودند. از آنها عهد گرفت و به آنها خطاب كرد: آيا من پروردگار شما نيستم ؟ همگى جواب دادند: چرا. آنان را شاهد بر خودشان گرفت . بعد از آن ، ميثاق از حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و تو گرفت . تمام آنان تو را شناختند و تو همه را شناختى . اينك هر كس بگويد تو را دوست دارم . او را مى شناسى و هر كس ‍ تو را دشمن دارد او را مى شناسى . براى بار سوم او را زمين زد. شيطان گفت : يا على ! بر من غضب نكن و از روى من بلند شو، تا تو را بشارت ديگرى دهم . فرمود: من از تو بيزارم و لعنتم بر تو باد. عرض كرد: به خدا قسم اى پسر ابوطالب ! هر كس با تو دشمنى مى كند، من در وجود و نطفه او شركت كردم ، آلت خود خود را در رحم مادرش داخل نمودم . بعد عرض كرد: يا على ! آيا آن آيه قرآن را قرائت كرده اى كه مى فرمايد: شركت كن در اموال و اولادشان ؟
موضوعات: شیطان  لینک ثابت



 [ 10:37:53 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما