مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1391
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << < جاری> >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  برخوردهای متوكل با امام(ع)   ...

امام درمدت اقامت اجباری اش در سامرا، به ظاهر زندگی آرامی داشت، و متوكل می خواست ضمن نظارتهای كلی و تحت كنترل گرفتن، وی را در نقش یكی از درباریان درآورده و از ابهت و عظمت آن بزرگوار در چشم مردم بكاهد.

طبرسی می نویسد:

متوكل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد.

مسعودی مورخ مشهور نمونه ای از برخوردهای امام(ع) با متوكل را اینگونه آورده است:

به متوكل گزارش دادند كه در منزل امام هادی(ع) ادوات جنگی و نامه هایی از شیعیانش به او و… وجود دارد. او دستور داد تا عده ای از سربازان و مأموران - نابهنگام و غافلگیرانه- به منزل امام حمله برند. دستوراجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، او را دراطاقی كه زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند، درحالی كه در را بر روی خود بسته، لباسی پشمینه بر تن كرده، روپوشی بر سراندخته و آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را زمزمه می كرد. حضرتش را درهمان حال پیش متوكل آوردند. وقتی امام به مجلس متوكل وارد شد، او كاسه شرابی در دست داشت، متوكل آن حضرت را دركنار خود جای داد و پیاله ای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوكل خواست تا آن حضرت شعری كه او را به وجد و نشاط آورد برایش بخواند. امام فرمود: كمتر شعر می خوانم. اما متوكل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:

باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم                       غُلْبُ الرّجال فما تنفعهم القلل

و استُنزلوا بعد عز من معاقلهم                       فأودِعوا حُفَراً یا بئس ما نزلوا

ناداهُم صارخ من بعد ما قبروا                       أین الأساور والتّیجان و الحُلَل

أین الوجوه التی كانت منعّمة                          من دونها تضرب الأستار و الكلل

فاصفح القبر عنهم حین سائلهم                        تلك الوجوه علیها الدود تنتقل

قد طال ما أكلوا دهراً و قد شربوا                    و أصبحوا الیوم بعد الأكل قد أكلوا

و طالما عمرّوا دوراً لتحصنهم                       ففارقوا الدور و الأهلین و انتقلوا

و طالما كنزوا الاموال و ادّخروا                     فخلّفوها علی الأعداء و ارتحلوا

أضحَتْ منازلهم قفرا معطّلة                           و ساكنوها إلی الأجداث قد رحلوا

” بر بلندای كوهها شب را به سحر آوردند، در حالی كه مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می دادند، ولی آن قله ی كوهها برایشان سودی نبخشید.”

“از پناهگاههایشان پایین كشیده شدند و در زیر خاك سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند. “

” پس ازآن كه در قبرهای خود قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانك زد: كجا رفت آن بازوبندها، كو آن تاجها، و كجاست آن زر و زیورها.”

” كجا رفت آن چهره ها كه با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده های گرانبهای نازك آویخته بودند.”

” هنگامی كه این سؤال ازآنها می شود، قبرهایشان از طرف آنها جواب می دهد: آن چهره ها هم اكنون محل آمد و شد كرمهای لاشخوار شده اند. “

” عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اكنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراك كرمها شده اند.”

” چه بسیار كاخها ساختند كه آنها را در برگیرد، ولی سرانجام آن كاخها و عزیزان خود را واگذاشتند و در گذشتند.”

” چه بسیار اموالی كه روی هم انباشته كردند، ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند. “

” عاقبت نشیمن گاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساكنان آن كاخها به سوی قبرهایشان شتافتند. “

امام(ع) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد؛ حتی شخص متوكل از كثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس دستور داد امام را با احترام به خانه اش بازگردانند.

متوكل امام را واداشت تا مانند رجال دربارش از قبیل وزیران و امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان، لباسهای فاخر بپوشند و خود را دربهترین شكل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در ركاب متوكل- كه سوار بر اسب حركت می كرد- پیاده راه برود . تنها كسی كه از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنی بود، فتح بن خاقان وزیر كینه توز وی بود كه او نیز مانند متوكل سواره می رفت. این وضع، برای امام بسیار دشوار و غیر قابل تحمل بود. به دنبال همین ماجرا بود كه آن حضرت به خواندن ” دعاء المظلوم علی الظالم” توسل جست

متوكل همچنین اصرار داشت تا امام در مجالس بزم او حضور داشته باشد و طبیعی است كه از این طریق بهتر می توانست آن حضرت را – كه امام شیعیان و پیشوای پاك مردان بود- تحقیر كرده و از دیده ها بیندازد و پیروان او را از دور و بر ایشان پراكنده سازد، چنانكه متوكل خود اعتراف داشت: مقاومت امام مانع از آن گشته كه  بتواند او را در بزم شراب حاضر كند.

امام در سامرا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود كه همگان در مقابل وی فروتنی نشان می دادند و ناخواسته در برابرش تواضع كرده و سخت محترمش می داشتند

متوكل در آخرین روزهای زندگی خود تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. ابن ارومه می گوید: در آن روزها به سامرا رفته بودم. دیدم متوكل امام هادی(ع) را به دست سعید حاجب سپرده و می خواهد به قتل رساند؛ اما متوكل دو روز بعد- همانگونه كه امام پیشگویی كرده بود- شبانه مورد حمله تركان قرار گرفت و در خانه اش – در حالی كه در بستر خود آرمیده بود- به قتل رسید. بدین ترتیب امام از چنگال وی رهایی یافت

سرانجام امام هادی علیه السلام پس از تحمل مرارتهای بسیار برای حفظ و ترویج اسلام ناب در سوم رجب سال 254 هجری به شهادت رسید.

مرقد مطهر این امام همام در سامراء كنار فرزندشان امام حسن عسكری علیه السلام مامن شیعیان و عاشقانشان می باشد

 

موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-01-29] [ 12:04:20 ب.ظ ]





  اقامت امام در سامرا   ...

امام هادی علیه السلام  به هنگام ورود به سامرا، با استقبال مردم مواجه شد و در خانه خزیمة بن حازم سكنا داده شد.

 یحیی بن هرثمه می گوید: وقتی در سر راهمان وارد بغداد شدیم، اسحاق بن ابراهیم طاطری را كه والی بغداد بود دیدم. او درباره امام به من چنین گفت: ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست؛ با توجه به وضعیت اخلاقی متوكل- كه خود بدان آشنایی كامل داری- اگر درباره او گزارش تحریك آمیزی به خلیفه بدهی او را می كشد؛ و اگر چنین شود، در روز قیامت كارت با رسول خداست. هنگامی كه به سامرا رسیدیم نخست وصیف تركی را دیدم و خبر ورود امام را به اطلاع وی رساندم. او گفت: اگر یك مو از سراین مرد كم شود، بازخواست خواهی شد. سپس پیش متوكل رفتم و گزارشی دادم كه حاكی از حسن سیرت و ورع و زهد امام بود و بدو گفتم كه در جریان تفتیش از منزل او، چیزی جز چند كتاب علمی و مصحف نیافتم.

امام(ع) تا پایان عمر خود- بیش از بیست سال- در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامرا می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام بود، ولی در باطن به وسیله متوكل دسیسه هایی علیه آن حضرت می شد كه هیچ یك از این نقشه ها در عمل موفق نبود.

 

موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



 [ 12:02:14 ب.ظ ]





  احضار امام هادی (ع) به سامرا   ...

متوكل در بحبوحه سختگیریهایی كه نسبت به علویان در مدینه داشت به یاد امام هادی(ع) افتاد و دستور داد آن حضرت را در مدینه بازداشت كنند و به سامرا بیاورند. بدین ترتیب می توانست آمد و شدهای مردم با امام هادی (ع) را از نزدیك تحت كنترل در آورد. این همان سیاست مامون بود كه پیشتر درباره امام رضا(ع) اعمال شد و البته ظاهر آن در زمان مامون آراسته تر بود.

در سال 233 عبدالله بن محمد هاشمی، ضمن نامه ای به متوكل نوشت: اگر نیازی به حرمین داری علی بن محمد را از آن طرد كن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده اند. همسر متوكل نیز نامه تحریك آمیزی در همین زمینه به او نوشت. به دنبال همین گزارشها بود كه متوكل برای جلب امام به سامرا، اقدام كرد.

ابن اثیر بااشاره به رفتار خشن متوكل با خاندان علوی، از برخی ناصبیان و نیز همین عبدالله بن محمد هاشمی نام می برد كه مرتب بر آتش خشم خلیفه دامن می زدند. این افراد همواره متوكل را از علویان بیم داده و او را به تبعید و رفتار خشونت آمیز با آنها تحریك می كردند. ابن جوزی پس از اشاره به سعایت برخی افراد بدبین به خاندان رسالت نزد متوكل، می نویسد: متوكل به دلیل همین گزارشهای حاكی از میل مردم به امام هادی (ع) او را به سامرا احضار كرد.شیخ مفید می نویسد: امام هادی(ع) طی نامه ای به متوكل، این گزارشها را تكذیب نمود.

 و متوكل در پاسخ امام، نامه احترام آمیزی نوشت و ضمن عزل عبدالله بن محمد هاشمی – كه امور مربوط به نماز و جنگ در مدینه را به عهده داشت- زیركانه از امام خواست تا به سامرا( عسكر) حركت كند.

متوكل دراین نامه، با تأكید براین كه شخصیت والای امام را درك می كند و حاضر است هر نوع كمك لازم را در حق وی انجام دهد، خبرعزل عبدالله بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطلاع امام رساند و افزود كه به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت كند و از رأی و فرمان وی سرنتابد. در ادامه نامه متوكل آمده: او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد، بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هر كسی كه می خواهد- در فرصت مناسب و با آرامش كامل- رهسپار سامرا شود و اگر تمایل دارد، یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی- كه از فرمان آن حضرت اطاعت خواهند كرد-(9) در این سفر او را همراهی نمایند. آنگاه یحیی را خواست و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به كوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و علی بن محمد الهادی (ع) را با رعایت احترام نزد او بیاورد.

متوكل، برنامه كار خود را ازآن روی چنین ریخته بود كه حساسیت مردم بر انگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پی آمدهای ناملایمی را به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.

ابن جوزی در این باره از یحیی بن هرثمه نقل می كند: من به مدینه رفتم و داخل شهر شدم، مردم بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یك سری عكس العملهای غیرمنتظره و درعین حال ملایم زدند. به تدریج ناراحتی مردم به حدی رسید كه به طور علنی داد و ناله راه انداختند و دراین كارچنان زیاده روی كردند كه تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آنها بر جان امام هادی (ع) می ترسیدند؛ زیرا او افزون براین كه به طور مرتب درحق آنها نیكی می كرد، همواره ملازم مسجد بوده و اصلاً كاری به كار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان دهم و آنها را به خویشتن داری و حفظ آرامش دعوت كنم . نزد آنها قسم خوردم كه من هیچ گونه دستوری مبنی بر رفتار خشونت آمیز با امام هادی(ع) را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی كند.

روشن بود كه امام (ع) به میل خود قصد آمدن به سامرا- كه شهری نظامی و محدود بود را نداشت و فرستاده متوكل مأموریت داشت تا امام را به اجبار به آن دیار بیاورد. به همین جهت، همان طور كه در ادامه روایت بالا آمده، به تفتیش منزل امام پرداخت و جز كتبی درباره ادعیه وعلم، چیزی نیافت. گفته اند كه خود یحیی بن هرثمه، شیفته امام شد و به امامت آن حضرت گرایش قلبی پیدا كرد.

 

موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



 [ 11:59:33 ق.ظ ]





  34 حديث در مورد امام علي النقي   ...

1. فروتنى‌ آن‌ است‌ كه‌ با مردم‌ چنان‌ كنى‌ كه‌ دوست‌ دارى‌ با تو چنان‌ باشند.
المحجة‌ البيضاء ، ج‌ 5 ، ص‌ 225


2. براى‌ خداوند بقعه‌هايى‌ است‌ كه‌ دوست‌ دارد در آنها به‌ درگاه‌ او دعا شود و
دعاى‌ دعاكننده‌ را به‌ اجابت‌ رساند ، و حائر حسين‌ (ع‌) يكى‌ از آنهاست‌.
تحف‌العقول‌ ، ص‌ 510


3. هر كس‌ از خدا بترسد ، مردم‌ از او بترسند ، و هر كه‌ خدا را اطاعت‌ كند ،
از او اطاعت‌ كنند ، و هر كه‌ مطيع‌ آفريدگار باشد ، باكى‌ از خشم‌ آفريدگان‌ ندارد ،
و هر كه‌ خالق‌ را به‌ خشم‌ آورد ، بايد يقين‌ كند كه‌ به‌ خشم‌ مخلوق‌ دچار مى‌شود.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 510
4. كسى‌ كه‌ چهل‌ روز گوشت‌ نخورد بد خلقى‌ پيدا كند ، و كسى‌ كه‌ چهل‌ روز پى‌ در پى‌
نيز گوشت‌ بخورد اخلاقش‌ بد مى‌شود.
بحار الانوار + ج‌ 56 ، ص‌ 326
5 . به‌ راستى‌ كه‌ خدا ، جز بدانچه‌ خودش‌ را وصف‌ كرده‌ ، وصف‌ نشود . كجا وصف‌
شود آنكه‌ حواس‌ از دركش‌ عاجز است‌ ، و تصورات‌ به‌ كنه‌ او پى‌ نبرد ، و در ديده‌ها
نگنجد ؟ او با همه‌ نزديكيش‌ دور است‌ و با همه‌ دورى‌اش‌ نزديك‌ . كيفيت‌ و چگونگى‌
را پديد كرده‌ ، بدون‌ اينكه‌ خود كيفيت‌ و چگونگى‌ داشته‌ باشد . مكان‌ را آفريده‌
بدون‌ اينكه‌ خود مكانى‌ داشته‌ باشد . او از چگونگى‌ و مكان‌ بر كنار است‌ . يكتاى‌
يكتاست‌ ، شكوهش‌ بزرگ‌ و نامهايش‌ پاكيزه‌ است‌.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 510


6. هر كه‌ بر طريق‌ خداپرستى‌ محكم‌ و استوار باشد ، مصائب‌ دنيا بر وى‌ سبك‌ آيد ،
گر چه‌ تكه‌ تكه‌ شود.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 511


7. اگر بگويم‌ كسى‌ كه‌ تقيه‌ را ترك‌ كند مانند كسى‌ است‌ كه‌ نماز را ترك‌ كرده‌ ،
راست‌ گفته‌ام‌.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 511


8. شخص‌ شكرگزار ، به‌ سبب‌ شكر ، سعادتمندتر است‌ تا به‌ سبب‌ نعمتى‌ كه‌ باعث‌
شكر شده‌ است‌ . زيرا نعمت‌ كالاى‌ دنياست‌ و شكرگزارى‌ ، نعمت‌ دنيا و آخرت‌ است‌ .
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 512


9. خداوند دنيا را سراى‌ امتحان‌ و آزمايش‌ ساخته‌ و آخرت‌ را سراى‌ رسيدگى‌ قرار
داده‌ است‌ ، و بلاى‌ دنيا را وسيله‌ ثواب‌ آخرت‌ ، و ثواب‌ آخرت‌ را عوض‌ بلاى‌ دنيا
قرار داده‌ است‌.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 512


10. ستمكار بردبار ، بسا كه‌ به‌ وسيله‌ حلم‌ و بردبارى‌ خود از ستمش‌ گذشت‌ شود و
حقدار نابخرد ، بسا كه‌ به‌ سفاهت‌ خود ، نور حق‌ خويش‌ را خاموش‌ كند.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 512


11. كسى‌ كه‌ خود را سبك‌ مى‌شمارد ، از شر او در امان‌ مباش‌.
تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 512


12. اگر همه‌ مردم‌ مسيرى‌ را انتخاب‌ كنند و در آن‌ گام‌ نهند ، من‌ به‌ راه‌ كسى‌ كه‌
تنها خدا را خالصانه‌ مى‌پرستد خواهم‌ رفت‌.
بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 245


13. حسد نيكوييها را نابود سازد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 302


14. تكبر و غرور ، دشمنى‌ آورد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 302


15. فقر يعنى‌ آزمندى‌ نفس‌ است‌ و نااميدى‌ بسيار.
بحار الانوار + ج‌ 78 ، ص‌368


16. بخل‌ ناپسنده‌ترين‌ خلق‌ و خوى‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 302


17. طمع‌ خصلتى‌ ناروا و ناشايست‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 302


18. امام‌ هادى‌ (ع‌) به‌ كسى‌ كه‌ در ستايش‌ از ايشان‌ افراط كرده‌ بود فرمودند : از
اين‌ كار خوددارى‌ كن‌ كه‌ تملق‌ بسيار ، بدگمانى‌ به‌ بار مى‌آورد ، و اگر برادر مؤمنت‌
مورد اعتماد تو واقع‌ شد ، از تملق‌ او دست‌ بردار و حسن‌ نيت‌ نشان‌ ده‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 302


19. هر گاه‌ در زمانه‌اى‌ عدل‌ بيش‌ از ظ‌لم‌ رايج‌ باشد ، بدگمانى‌ به‌ ديگرى‌ حرام‌
است‌ ، مگر آنكه‌ آدمى‌ بدى‌ از كسى‌ ببيند ، و هرگاه‌ در زمانه‌اى‌ ظ‌لم‌ بيش‌ از عدل‌
باشد ، تا وقتى‌ كه‌ آدمى‌ خيرى‌ از كسى‌ نبيند ، نبايد به‌ او خوشبين‌ باشد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


20. بهتر از نيكى‌ نيكوكار است‌ ، و زيباترين‌ از زيبايى‌ ، گوينده‌ آن‌ است‌ ، و
برتر از علم‌ حامل‌ آن‌ است‌ ، و بدتر از بدى‌ ، عامل‌ آن‌ است‌ ، و وحشتناكتر از
وحشت‌ ، آورنده‌ آن‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


21. از كسى‌ كه‌ بر او خشم‌ گرفته‌اى‌ ، صفا و صميميت‌ مخواه‌ و از كسى‌ كه‌ به‌ وى‌
خيانت‌ كرده‌اى‌ ، وفا مطلب‌ ، و از كسى‌ كه‌ به‌ او بدبين‌ شده‌اى‌ ، انتظار خيرخواهى‌
نداشته‌ باش‌ ، كه‌ دل‌ ديگران‌ براى‌ تو همچون‌ دل‌ تو براى‌ آنهاست‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 305


22. خشم‌ بر زير دستان‌ از پستى‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


23. هر كه‌ از خود راضى‌ باشد ، خشمگيران‌ بر او زياد خواهند بود.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 303


24. مقدرات‌ چيزهايى‌ را بر تو نمايان‌ مى‌سازد كه‌ به‌ فكرت‌ خطور نكرده‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 303


25. نارضايتى‌ پدر و مادر ، كم‌ توانى‌ را به‌ دنبال‌ دارد و آدمى‌ را به‌ ذلت‌
مى‌كشاند.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 303


26. مردم‌ در دنيا با اموالشان‌ و در آخرت‌ با اعمالشان‌ هستند.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


27. مسخرگى‌ ، تفريح‌ سفيهان‌ و كار جاهلان‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


28. وقت‌ جان‌ دادنت‌ نزد خانواده‌ات‌ را به‌ ياد آر كه‌ در آن‌ هنگام‌ طبيبى‌
جلوگير مرگت‌ و دوستى‌ نفع‌ رسانت‌ نباشد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


29. جدال‌ ، دوستى‌ قديمى‌ را تباه‌ مى‌كند و پيوند محكم‌ را مى‌گسلد و كمترين‌ چيزى‌
كه‌ در آن‌ است‌ كوشش‌ براى‌ غلبه‌ بر ديگرى‌ است‌ ، كه‌ آن‌ هم‌ ريشه‌ علتهاى‌ جدايى‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


30. حكمت‌ ، اثرى‌ در دلهاى‌ فاسد نمى‌گذارد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


31. براى‌ نعمتها همسايه‌ خوبى‌ شويد و با شكرگزارى‌ به‌ افزودن‌ آن‌ اميدوار باشيد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 305


32. گلايه‌ كليد گرانبارى‌ است‌ ، ولى‌ گلايه‌ بهتر از كينه‌توزى‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


33. نادان‌ ، اسير زبان‌ خويش‌ است‌.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304


34. افسوس‌ كوتاهى‌ كارهاى‌ گذشته‌ را با تلاش‌ در آينده‌ جبران‌ كنيد.
مسند الامام‌ الهادى‌ ، ص‌ 304

 

 

موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



 [ 11:57:15 ق.ظ ]





  دهمین گوهر آسمانی   ...

سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم!

سلام بر درخشندگی کوکب نورانی ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش.

 در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بکش.
امام ابوالحسن علي النقي هادي عليه السلام ملقب به امام ” هادي"، دهمين پيشواي شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه در محلي به نام ” صريا” متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامي ايشان امام حسن عليهما السلام به عسكريين شهرت يافتند، زيرا خلفاي بني عباس آنها را از سال 233 به سامرا ( عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادي عليه السلام به لقبهاي ديگري مانند: نقي، عالم، فقيه، امين و طيب شهرت داشت و كنيه مبارك ايشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنيه امام موسي كاظم و امام رضا عليهما السلام نيز ابوالحسن بود، لذا براي اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم عليه السلام، ابوالحسن ثاني به امام رضا عليه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادي عليه السلام اختصاص يافته است.
پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوي گرامي سمانه است كه بانويی با فضيلت و با تقوا بود. امام هادي (ع) در سن 6 يا 8 سالگي يعني در سال 220 هجري، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسيد. مدت 33 ساله امامت امام هادي (ع) با خلفاي معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
عظمت شخصيت امام هادي (ع) به قدري زياد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتي از اين اعترافات مبني بر شخصيت آن امام به لحاظ اخلاقي و بخشي ديگر ناشي از ابعاد علمي آن حضرت و شمه اي، نتيجه كراماتي است كه از آن بزرگوار صادر شده است.
ابن صباغ مالكي در كتابي موسوم به فصول المهمه خطوط واضحي از سيماي تابناك فضايل و ويژگي هاي اخلاقي امام هادي (ع) قهرمان شكست ناپذير عصر متوكل عباسي را ترسيم مي كند!
فضل و دانش امام دهم شيعيان بر اوج قلل بلند پايه عالم بشريت نقش بسته بود و رشته هاي مشعشع آن بر اختران آسمان سر مي ساييد. نيكي ها و اخلاق پسنديده او را نمي توان در شمار عدد ذكر نمود. اما مي شود به افتخارآميزترين آنها كه موجب حيرت است بسنده كرد. او جميع صفات نيك و مفاخر معنوي را يک جا در وجود داشت. ابعاد وسيع و منبع فياض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدين سبب او از ناشايسته ها و آلايش ها به دور و بركنار است.
امام هادي (ع) داراي نفس زكيه و عزمي راسخ و همتي عالي بود كه هرگز احدي از مردم را نمي توان در مقايسه با او همتا و همسان دانست.
ابن شهر آشوب از رجال حديث نقل مي كند كه او نيك سرشت ترين و پاك ترين روش را در ميان جامعه دارا بود، راستگوترين افراد جامعه محسوب مي شد، به هنگام سكوت، شكوه هيبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمي گرفت و چون لب به سخن مي گشود، گزيده و نغز مي گفت به طوري كه شعاع كلامش روح آدميان را سحر مي كرد.
در وجود مقدس امام هادي (ع) ويژگي هاي اخلاقي پسنديده مي درخشيد. امامت، كمال و دانش و فضيلت و سرشت و اخلاق نيك از فرازهاي اخلاقي اين امام همام است.
خداوند به قدرت بي منتها و دانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختيار امامان شيعه كه راهبران حقيقي بشر هستند، قرار داده است.
امام هادي (ع) كه در زمره امامان شيعه و از خاندان رسالت است، نيز از ويژگي دانشي گسترده و جامع برخوردار است، طوري كه سمبل هاي دانش و فرهنگ وي، عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است.
امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت در قلوب همگان ايجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره امامت، امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد.
امام هادي (ع) در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن را پاسخ فرموده است.
با توجه به اينكه خداوند داراي عدل و انصاف و حكمت بالغه است، پس اوست كه مي تواند هركس را بخواهد از ميان بندگان خود براي ارسال پيامش و تبليغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هايش برگزيند. گوشه اي ديگر از درياي بيكران دانش امام هادي (ع) در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. او به شهادت خود دانش امام را متذكر شده و در مقام اثبات آن مي گويد:
روزي يحيي بن اكثم در مجلس واثق خليفه عباسي كه جمعي از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسي سر حضرت آدم (ع) را هنگامي كه حج به جا آورد، تراشيد؟
تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسي كه جواب اين سؤال را بدهد حاضر  مي كنم، سپس شخصي را بدنبال حضرت هادي (ع) فرستاد و وي را به دربار خليفه دعوت كرد. امام نيز دعوت را پذيرفت و براي اظهار و بيان حقيقت به دربار واثق رفت. خليفه پرسيد: اي ابوالحسن به ما بگو چه كسي سر حضرت آدم را هنگام حج تراشيد؟ امام فرمود: اي واثق ترا به خدا سوگند مي دهم كه ما را از بيان و جواب آن معاف كني، خليفه گفت: ترا سوگند مي دهم كه جواب را بفرمايي!
امام فرمود: اكنون كه قبول نمي كني، پس مي گويم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: براي تراشيدن سر آدم جبرئيل مأمور شد ياقوتي از بهشت آورد و به سر آدم كشيد تا موهاي سرش بريزد.
در مورد جاذبه اجتماعي و نفوذ سياسي امام هادي (ع) فقط مي توان همين را گفت كه يكي از تجليات و تشعشعات پرشكوه خداوند و تابش منبع فياض نور حق در وجود امام هادي (ع) متجلي و منعكس شده و از وجود حضرت نيز مانند آينه اي كه انوار گوناگون را در خود انعكاس مي دهد، ساطع بوده است. كسي را در عصر پيشواي دهم، توان نگاهي ممتد و حتي لحظه اي كوتاه به چهره او نبود. به محض نظر به رخسار پرفروغش آثار ضعف و سستي و ترس بر قلب ها سايه مي افكند. در كتاب هاي تاريخي آمده است كه حضور امام در هر مجلسي مورد تجليل و احترام عميق بود و خواسته و ناخواسته اطرافيان را تحت تأثير و نفوذ قرار مي داد و همنشينان وي همواره آرزوي مجالست و مراودت او را در سر داشتند.
 با آنكه متوكل بارها در صدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت. با اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگیهاى او به عنوان محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه ‏وار می چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.
امام دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان می گذشت، به مقام امامت نايل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند

(صلوات الله وسلامه عليه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرين).

 

موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



 [ 11:56:07 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...

6- انکار معاد و طرح مسأله تناسخ
یکی دیگر از مشخصه های عرفانهای کاذب و دروغین در بعد انسان شناسی انکار معاد و جایگزین کردن آموزه تناسخ یا بازگشتهای متوالی به جهان به جای آن است.
این مساله امر جدیدی نیست و از ویژگی های مشهور ادیان و آیین های هندی است. در یونان باستان و از سوی فیثاغوریان نیز مطرح شده است.
مدعای تناسخیان این است که روح انسان به هنگام مرگ یک سلسله توالد را سپری می‌کند و به صورت متوالی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید. بار دیگر به هنگام مرگ به پیکری دیگر منتقل می‌شود و این چرخه تا بی نهایت ممکن است تداوم یابد.
البته انتقال ارواح از جسمی به جسم دیگر لزوما در یک سطح نیست ممکن است در زمانی محدود در عوالم گوناگون علوی و سفلی نمودار شود و یا آنکه در زمین در قالب هستی های مختلف نمودار شود. مثلا روح فردی از افراد طبقه پایین چون رفته گر یا … در حیات دیگر شاید در کالبد راجه‌ای[سلطان، حاکم] یا برهمنی درآید یا اینکه روح انسانی پس از موت در جسد زنبوری یا کرمی یا علفی درآید یا آنکه در بدن ملعونی در جهنم قرار گیرد.
در کنار این عقیده عقیده دیگری نیز در ادیان هند مطرح است به نام قانون کارما یا کرمه که بر اساس آن کیفیت و چگونگی توالد ثانوی و علت انتقال روح یک فرد به جسدی مافوق یا مادون را توضیح می‌دهند.
براساس این قانون کردار یا گفتار و یا پندار هر فرد موجب نتایجی و سبب اموری است که سرنوشت حیات بعدی او را معین می‌کند.(تاریخ جامع ادیان، جان بی ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، ص155)
قانون کرمه در واقع همان قانون علی و معلولی ماست اما تفاوت در این است که اینان گمان می‌کنند حیات بعدی در همین دنیا و در تولدی مجدد در قالب موجودی دیگر است. در حالی که سخن حق آن است که انسان اساسا یک بار بیشتر متولد نمی‌شود و دیگر مرگی ندارد و فقط روح او از این عالم به عالمی دیگر منتقل می‌شود.
یکی از آموزه‌های اصلی مکتب اکنکار همین است. البته بر این باورند که رهایی از چرخه تناسخ و کارما امکان پذیر است. افراد می‌توانند در یک زندگی یا در یک مرحله از حیات خود را از شر قانون کارما نجات دهند. این رهاسازی نیاز به برنامه دارد که برنامه آن توسط استاد زنده اک طراحی می‌شود.
اکیست ها مدعی اند انسانها محکوم به تناسخ و زندگی‌های متوالی و مجدد در یک چرخه بی‌پایان حیات هستند. این چرخه ممکن است میلیون‌ها سال طول بکشد. چرخه تناسخ از زندگی نباتی و گیاهی شروع می‌شود و نهایتا به آگاهی های خالص انسانی پایان می‌پذیرد.
در آیین اکنکار تنها رهایی از این چرخه بی‌پایان را که در زبان هندی به آن سمساره و در آیین بودا به آن سانسکارا می‌گویند سفر روح و پیروی از استاد زنده اک(ماهانتا) می‌دانند.
در مقدس ترین کتاب اکیست‌ها «شریعت- کی- سوگماد»آمده است:
هر کسی از کالبد به کالبد زندگی به زندگی گذر می‌کند تا روزی که مجددا با من در قالب کالبدی موسوم به ماهانتا ملاقات نماید. هر کسی تنها هنگامی که آماده و متکامل باشد آنگاه که از تمام ناخالصی‌ها رسته و به رشد معنوی رسیده باشد به جهان‌های بهشتی باز می‌گردد و در اقالیم معنوی به مقام همکاری نائل می‌آید.(اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، ص 41)
در اکنکار بر خلاف آیین های هندی تناسخ را یک تنبیه نمی‌دانند بلکه هدف آن را آموزش عشق و ارتقاء معنوی می‌پندارند. به این صورت که اگر کسی در یک کالبد جسمانی خود مرتکب خطایی شده باد و آزادی های انسانی خود را محدود کرده باشد او فرصت تجدید نظر در رفتار خود را بار دیکر و بارهای دیگر نیز دارد. او می‌تواند در بازگشت مجدد خود با توسل به ماهانتا و پیروی از دستورالعملهای اکنکار به بازسازی روح خود بپردازد.
تاکید می‌کنند که بیشتر پیروان اک دوست دارند از شر قانون کارما نجات یابند و از گرفتاری‌های بازگشتهای مجدد رهایی یابند و تنها چیزی که می‌تواند آنان را در این هدف یاری رساند عمل کردن به تمرین‌های اک و توسل جستن به دامن ماهانتا است. تنها با اجازه و خواست ماهانتا است که یک نفر می‌تواند از قانون تناسخ نجات یابد.
در اکنکار با تمسک به تناسخ و قانون کارما می‌کوشند علت بسیاری از بیماری‌ها و مسائل روحی و روانی افراد را در زندگی‌های گذشتة آنان جستجو کنند. می‌گویند: اگر ما در زندگی‌های گذشته مورد آزار قرار گرفته باشیم احتمالا هنوز این عواطف را در حافظه روانی خود حفظ کرده‌ایم و شاید به همین دلیل در زندگی کنونی از احساس ترس و تنش در عذابیم.(همان، ص38)
استدلال آنها برای اثبات تناسخ این است که مدعی اند اختلافات شخصیتی والدین و فرزندانشان را جز از راه تناسخ نمی‌توان توجیه کرد. چطور می‌شود که والدین کودکی هیچ علاقه‌ای به موسیقی ندارند اما فرزند آنان نه تنها علاقمند به موسیقی می‌شود بلکه استعدادی درخشان در موسیقی هم دارد. شاید او این استعداد را در زندگی قبلی‌اش پرورش داده و خاطرات ضعیفی از آن دوران دارد.(همان، ص44)
می‌گویند اگر کسی به دستورات و تمرینات اک عمل نماید و مرید واقعی ماهانتا باشد می‌تواند تناسخ بعدی خود را انتخاب نماید و مثلا در قالب فرزند یک سرمایه دار و در ناز و نعمت به حیات خود ادامه دهد. اما اگر به دستورات و تمرینات عمل ننماید تناسخ او اجباری خواهد بود.
« خواهر شما در دوران مصر باستان ممکن است امروز پدر همسرتان باشد. دشمن ما در یکی از جنگ های داخلی گذشته امروز می‌تواند دوست ما باشد»
اوشو نیز یکی از مدافعان تناسخ است. او می‌گوید یک انسان الی الابد دوباره و دوباره متولد می‌شود.
استدلال او برای تناسخ تمسک به تجربة شخصی است. وی می‌گوید: من مراقبه کرده‌ام من به نقطه‌ای رسیده‌ام که از آنجا می‌توانم زندگی‌های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است این تجربه من است.
نکته1: اعتقاد به تناسخ چیز جدیدی نیست و منحصر به این آیین‌ها هم نیست. در طول تاریخ بسیاری از فرقه های به اصطلاح دینی و مذهبی مدافع تناسخ بوده‌اند. در اوپانیشادها چنین آمده است: انسانهایی که در زندگانی خود دارای عمل صالح و رفتار نیک هستند بعد از مرگ روان ایشان در زهدانی پسندیده و پاک مانند رحم یک زن برهمنی یا یک زن کشتریه یا یک زن ویسیه بر حسب مراتب جای می‌گیرد اما ارواح اشخاص بدکردار و شریر در رحم‌های ناپسند و مکروه مأوا می‌گزینند مثلا در زهدان سگی یا گرگی یا خوکی یا بالاخره در رحم زنی از طبقه پایین جایگزین می‌شود. (تاریخ جامع ادیان، ص155)
نکته2: درباره مدت و زمان چرخه تناسخ نیز اختلاف دارند. برخی آن را 30000 سال برخی 360000 سال برخی 18000 سال و در اکنکار که گفتند میلیون ها سال.
نکته3: ابن سینا و مشائیان بر اساس مبانی نظری خود در علم النفس دو استدلال برای ابطال تناسخ ذکر می‌کنند.«نفس زمانی به بدن تعلق می‌گیرد که بدن به حدی از رشد و بلوغ رسیده باشد که برای دریافت نفس آماده باشد. براین اساس دانسته می‌شود هر مزاج بدنی خاصی که ایجاد می‌شود همراه با آن نفس مخصوص آن نیز ایجاد می‌گردد حال اگر قائل به تناسخ باشیم لازمه‌اش این است که یک بدن دارای دو نفس باشد که این محال است. چرا که نفس یعنی مدبر بدن و متصرف در بدن و هر حیوانی حضورا می‌یابد که یک چیز است که بدن او را تدبیر می‌کند و در آن تصرف می‌نماید»(اشارات و تنبیهات، ج3، نمط 8، ص356) 
استدلال ملاصدرا نیز در حکمت متعالیه این چنین است که بر اساس حرکت جوهری هم نفس و هم بدن عنصری با یکدیگر در حرکت‌اند. هر دو در ابتدا بالقوه بودند ولی بعد از پیدایش همواره در حال حرکت به سوی فعلیت بخشیدن به کمالات خود هستند. بنابراین نفس در این عالم با توجه به کارهایی که انجام می‌دهد به فعلیت می‌رسد و امکان ندارد این چنین نفسی بار دیگر به درجه قوه محض نزول کند و به بدنی تعلق گیرد که در حالت جنینی و قوه محض است
نکته4: بر اساس قانون کارما به ویژه با تفسیری که در اکنکار مطرح شده است اموری از قبیل توبه، استغفار، عفو الهی، احباط عمل، و … هیچ جایگاهی ندارند. چون گفتند هر عملی عکس العمل قطعی خود را دارد.
نکته5: درباره ختلافات شخصیتی والدین و فرزندان : اولا: اختیار افراد و وجود امیال و غرایز بسیار فراوان در وجود انسان امری مسلم و غیر قابل انکار است. نقش عوامل محیطی و تغذیه و تربیت در شکل‌گیری شخصیت انسان‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت.
ثانیا: اگر پدر و مادری از صمیم قلب به تناسخ معتقد باشند نظام تربیتی و علقه‌های عاطفی میان آنان و فرزندانشان کاملا مختل خواهد شد. پدر و مادری که معتقدند روح فرزندی که از آنان متولد شده است ممکن است روح یک سگ یا گیاهی و… باشد چه عاطفه‌ای و علاقه‌ای به او می‌توانند داشته باشند. یا انسانی شریر بوده که به فرزندشان منتقل شده است دیگر چه رغبتی به تربیت فرزندشان دارند.
نکته6: بر اساس آموزه‌های اسلامی شخصیت حقیقی انسان با توجه به رفتارهایش شکل می‌گیرد. رفتارهای خوب یا بد انسان است که به صورت حقیقی و ملکوتی او شکل می‌دهد و در قیامت ممکن است فرد با همان صورت مبعوث شود.  رسول خدا(ص) فرمود: «یحشر الناس علی وجوه مختلفة»{بحارالانوار، ج7، ص89}

راه‌هاي مقابله و پيشگيري
راه‌هاي علمي:
• شناسايي و معرفي و نقد
• ظرفيت‌شناسي گروه‌هاي علمي براي برخورد با عرفان‌هاي کاذب
• معرفي جايگزين (عرفان اسلامي)
• آسيب‌شناسي رفتاري متوليان فرهنگي (مسؤولان و حوزه‌هاي علميه)
• شناسايي و معرفي منابع مطالعاتي مطمئن
راه‌هاي عملي
• تهيه فيلم و مستند
• تربيت نيروي انساني
• برخورد قانوني و برطرف کردن موانع آن
• ايجاد پايگاه‌هاي فرهنگي و تبليغي با رويکرد معنويت و عرفان اسلامي
• گفتگوي چهره‌ به چهره با قربانيان عرفان‌هاي کاذب
• ايجاد فضاي سايبري
• نمادسازي
• افشاگري عليه عرفان‌هاي کاذب

 

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:24:34 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...

5. ناسازگار پنداشتن بعد مادی و روحی وجود انسان
نمود این نگرش را در مخالفت با ازدواج و دعوت به گوشه نشینی و مخالفت با سیاست مشاهده کرد.
این نوع نگرش بیشتر در فرقه های برآمده از دین یعنی فرقه های دینی می توان مشاهده کرد.
داستان شکایت سه زن از شوهرانشان در زمان پیامبر اکرم (ص) شنیدنی است که برخی از همان زمان دارای این طرز تفکر بوده اند و پیامبر با این طرز تفکر مقابله کرده است. روزی سه تن از زنان مدینه به خدمت رسول خدا (ص) آمدند و از شوهرانشان شکایت کردند. یکی از آنان گفت شوهر من گوشت نمی‌خورد و دیگری گفت شوهر من از بوی خوش اجتناب می‌کند و سومی گفت شوهر من از زن دوری می‌نماید. اینان به انگیزه معنویت و زهد و تقوا و رسیدن به کمال دست به این کار زده بودند. پیامبر اکرم (ص) بی‌درنگ در حالی که از شدت خشم ردایش بر زمین کشیده می‌شد از خانه به مسجد آمدند و بالای منبر رفتند و پس از حمد و ستایش خداوند متعال فرمودند چرا برخی از اصحاب من از خوردن گوشت و استعمال بوی خوش و ارتباط با همسران اجتناب می‌کنند همانا من خودم هم گوشت می‌خورم و هم بوی خوش استعمال می‌کنم و هم با همسرانم ارتباط دارم هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست.(فروع کافی، کلینی، ج5، کتاب نکاح، ح 5)
همچنین امام رضا (ع) می‌فرماید: زنی به محضر امام باقر (ع) رسید و عرض کرد من متبتله هستم. امام باقر فرمود منظور از تبتل چیست؟ گفت: هرگز قصد ازدواج ندارم. و می‌خواهم به صورت مجرد زندگی کنم. امام فرمود: چرا؟ گفت: می‌خواهم به معنویت و فضیلت دست یابم.
امام باقر فرمود: دست از این کار بردار. اگر تجرد فضیلت بود فاطمه زهرا سلام الله علیها سرور زنان عالم سزاوارتر به این کار بود.(بحار، ج100، ابواب نکاح، باب 1)
یکی دیگر از مشخصه ها مساله انزوا و گوشه نشینی و دوری از جامعه و دغدغه های اجتماعی است که معمولا برای کسب توجه و تمرکز لازم می‌دانند. اصل در چنین عرفانهایی توجه و تمرکز و مدیتیشن است. لذا هر چیزی که موجب ضعف در تمرکز گردد بد و بی ارزش قلمداد می‌شود.  
مشخصه سوم مخالفت با سیاست و حکومت و نفی سیاست است.
برای نمونه اوشو می‌گوید: سیاستمداران آدمهایی کودن‌اند از کودنی است که به سیاست رو آورده اند کسی که کودن نباشد از میان شعر و شور و شعور و قدرت، قدرت را انتخاب نمی‌کند. انتخاب قدرت نشانه ضعف اوست نه قدرت او. آنها آدم هایی ضعیف و کم جنبه‌اند که قدرت را به دست گرفته اند از این رو همه‌شان برای زندگی سالم و انسانی خطر آفرینند.(ریشه ها و بالها، ص105)

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:20:46 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...


4- شریعت ستیزی و فقه گریزی
وجه مشترک دیگر همه این فرقه های نوظهور غربی و شرقی و پاره ای از خانقاه نشینان مسلمان فقه ستیزی و شریعت گریزی است.
نمونه ها:
1-4. اوشو و نفی شریعت
از کسانی که با دین و دینداری بسیار مخالف است اوشو است که دینداری را در بی دینی می داند. او معتقد است که هر دینی سه سطح و لایه دارد: 1- سطح یا لایه نخست را شریعت می نامد. 2- سطح دوم را طریقت و لایه سوم را حقیقت نامگذاری می کند. سپس می گوید: هر پیامبری تا زمانی که زنده است شریعت او نیز زنده است اما وقتی که (ص168)
2- اکنکار و نفی شریعت
در اکنکار قوانین یا محدودیت‌هایی از قبیل توصیه پوششی برای مردان و زنان یا رژیم غذایی  خاص و حلال و حرام دانستن برخی از خوردنی‌ها وجود ندارد. سقط جنین و همجنس بازی و طلاق و امثال آن به عنوان تصمیماتی شخصی دانسته می‌شوند و تصریح می‌کنند که اکنکار در این زمینه ندارد.
ربازار تارز در تعلیمات خود به توئیچل همه قوانین و مقررات ادیان موجود به ویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام را ساخته دست بشر می‌داند و می‌گوید: بشر به گونه ای است که فطرتا به داشتن یک مقام متعال پدری و یک مادر محتاج است و در درون خود چنین نیازی را احساس می کند روحانیان ادیان از همان نخستین روزهای تاریخ زندگی بشر این نیاز را به خوبی کشف کردند و برای بهره برداری های سیاسی و اقتصادی به گونه های مختلفی سعی کرده اند که ارضای آن نیاز را تحت کنترل خود قرار دهند….
3- کوئیلو و نفی شریعت
  - او در کتابهای خود با هنرمندی خاصی با دستورات شرعی و مقررات دینی مبارزه می‌کند.
  - وی بعد شرعی دین و مقررات و ضوابط دینی را انکار می‌کند و در پاسخ این پرسش که مذهب که مذهب یعنی چه؟ 
 می‌گوید: من آن را نحوه گروهی پرستش می‌دانم… آدم می‌تواند بودا، الله، یا خدای مسیح را پرستش کند فرقی نمی‌کند… برای من مذهب یعنی این و نه مجموعه ای از قرار دادهای و دستوراتی که به دیگران تحمیل شود.(اعترافات یک سالک، ص33)
  - وی به خوانندگان آثار خود توصیه می‌کند سخن هیچ کسی برای شما حجیت ندارد. « وقتی کسی می‌آید به تو می‌گوید خدا این است و خدا آن است یا خدای من قوی تر از خدای توست. تنها راه در دام نیفتادن این است که بفهمی جستجوی معنویت یک مسئولیت شخصی است که نه تو می‌توانی به کسی منتقل کنی و نه به دیگران توصیه کنی. بهتر است انسان اشتباه کند و دنبال نشانه های غلط برود تا اینکه به دیگران اجازه دهد برای سرنوشتش تصمیم بگیرند»(همان)

• یکی از شگردهای مبارزه کوئلیو با شریعت این است که به گونه های مختلفی سعی می‌کند قبح گناه را از میان بردارد. و خوانندگاه خود را به انجام آن تشویق نماید. به مناسبت های مختلفی از شراب و مستی و باده نوشی  و الکل و امثال آن سخن به میان می‌آورد.
• در کتاب «ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد»  خودکشی را مایه افتخار و نشانه قدرت و شهامت شخص می‌داند او می‌نویسد:  ورونیکا به این تصمیم رسید که سرانجام زمان آن رسیده تا خودش را بکشد … افخار ملتش دیگر برایش مهم نبود وقت آن بود که به خودش افتخار کند وقت آن رسیده بود که باور کند قدرت انجام این کار را داشته که سرانجام شهامتش را یافته و به زودی این زندگی را ترک می‌کند چه لذتی!(ص 47- 49)
• وی خودکشی را پایان همه رنج ها و دردها دانسته و آن را راهی برای رسیدن به آزادی مطلق و فراموشی ابدی معرفی می‌کند(همان،ص53)
• وی با زیرکی خاصی شیوه هایی از قبیل «پریدن از بالای یک ساختمان بلند »، «خود را به دار آویختن»، «خودکشی با گلوله» که البته اینها با روح زنانه سازگار نمی داند و شیوه های لطیف و کم خشونت تری مانند «خوردن تعداد زیادی قرص‌های خواب آور» و «بریدن رگهای دست» که  آنها را با روح های زنانه سازگار می‌داند.

 

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:17:47 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...

3- خردستیزی و منطق گریزی
یکی دیگر از وجوه مشترک این نوع از عرفانها نفی عقلانیت و مخالفت جدی با فلسفه و منطق است.
در طول تاریخ ادیان همواره کسانی بوده اند که با عقل و منطق و هرگونه برخورد عقلی و منطقی در دین مخالفت کرده اند و الان هم هستند. مانند وهابیت، خوارج، اخباری‌ها و…
اوشو در جاهای مختلف علیه عقل و منطق و فلسفه سخن می‌گوید و به جای آن بر پیروی از استاد و سرسپردگی در برابر او تاکید می‌کند. اوشو معتقد است که از راه ذهن و عقل نمیتوان به حقیقت دست یافت.  و اگر سالکی بخواهد از راه عقل به مقصد برسد در حقیقت از مقصد خود دورتر می‌شود. مثل سگی می‌ماند که سعی می‌کند دم خود را با دندان بگیرد اما هرچه به سوی آن حمله ور میشود از آن دورتر می‌شود. کار فیلسوفان را نیز به کار چنین سگی تشبیه می‌کند.
اوشو معتقد است برای درک راز حیات باید قوانین منطق را دور ریخت و از آنها فاصله گرفت.(ضربان قلب حقیقت مطلق، مرضیه شنکایی، فردوس، ص407)
اوشو با افتخار می‌گوید: من صاحب هیچ نظام فلسفی نیستم … من حتی نمی‌دانم که دیروز چه گفته ام به این موضوع اصلا فکر نمی‌کنم من فقط پاسخگوی این لحظه ام من پاسخگوی حرفهای دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس قطعا پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی. تنها همین لحظه است که واقعیت دارد(ریشه ها و بالها، اوشو، مسیحا برزگر، آویژه، ص: 175).
نویسنده عرفان کیهانی عرفان را اینگونه تعریف می‌کند:
عرفان عبارت است از قرار گرفتن روی پله عشق رسیدن به اشراق روشن بینی و درک معرفت هستی(انسان از منظری دیگر، ص78). وی در ادامه به طرد عقل و علم از عالم عرفان پرداخته و می‌نویسد: به طور قطع چنین نتیجه ای از دنیای عقل و علم و دانش به دست نمی‌آید(همان).
همچنین می‌گوید: دنیای عرفان را دنیای عشق و دنیای بی ابزاری است، از این رو فاقد هر گونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش است. دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است، زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:13:31 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...

2. شادمانگی به عنوان هدف غایی
یعرفانهای نوظهور همگی در بستر مدرنیته رشد کرده و بر پایه پذیرش مبانی آن استوار شده اند. یکی از ویژگی های مدرنیته پذیرش سکولاریسم و اینجایی و این عالم گرایی در همه ابعاد زندگی است. لذا غایت عالی و هدف نهایی بسیاری از عرفانهای نوظهور امری دنیوی و مادی است. «شادی و آرامش و امید به زندگی این جهانی» را می توان به عنوان عالی ترین هدف این نوع عرفانها دانست.
مکتب دالایی لامای چهاردهم رهبر جدایی طلبان تبت هدف نهایی زندگی را خوشی و نشاط و آرامش می داند و مدعی است دستیابی به چنین هدفی ربطی به باورهای دینی افراد ندارد. یک فرد ممکن است معتقد به دین باشد اما به هدف نهایی زندگی دست نیابد. در مقابل ممکن است یک شخص بریده از دین و بی اعتقاد نسبت به دین و خدا و معاد به چنین هدفی دست یابد. وی می‌گوید:
من بر این باور هستم که هدف اصلی زندگی جستجوی خوشبختی است. این امری بدیهی است. اینکه معتقد به دین باشیم یا نباشیم و اینکه پیرو کدام مذهب هستیم تفاوت زیادی نمی‌کند. همه ما در زندگی خود به دنبال چیزی مطلوب می‌گردیم. به همین دلیل به نظر من حرکت زندگی رو به سوی خوشبختی و شادمانگی است.(هنر شادمانگی، دالایی لاما، به روایت اچ کاتلر، ترجمه محمد علی حمیدرفیعی، تندیس، ص9)
البته شادمانگی مورد نظر دالایی لاما شادمانگی مادی و لذت جنسی و حسی نیست. بلکه شادمانگی ذهنی و درونی است که تنها در سایه احساس آزادی به دست می‌آید. وی می‌گوید: بعضی افراد شادمانگی را با لذت اشتباه می کنند. به عنوان مثال مدتی پیش من با مخاطبی هندی در راجپور سخن می‌گفتم و یادآور شدم که هدف زندگی شادمانگی است. یکی از میان جمع گفت که راجنیش می‌گوید که شادترین لحظه زندگی ما در حین فعالیت جنسی اتفاق می‌افتد، بنابراین انسان از طریق فعالیت جنسی می‌تواند کاملا شاد باشد. دالایی لاما خنده کنان ادامه داد او می‌خواست بداند که من در این مورد چه نظری دارم. پاسخ من این بود که بزرگترین شادمانگی زمانی است که انسان به مرحله آزادی می‌رسد و در آن دیگر خبر از هیچ رنجی نیست. آزادی، شادمانگی اصیل و پردوامی است. شادمانگی واقعی بیشتر با ذهن و قلب سروکار دارد. شادمانگی ای که تنها بر شالوده لذت مادی استوار باشد پایدار نیست یک روز هست و روز دیگر ممکن است نباشد.(همان، ص 29-30)
سای بابا در این باره تصریح می کند که ماموریت من اعطای شوق و شادی به شماست که از ضعف و ترس دورتان کنم. ماموریت من پراکندن شادمانی است از این جهت همیشه آماده ام میان شما بیایم نه یک بار دو بار یا سه بار هر زمان که شما مرا بخواهید. اسمم ساتیا من راستی هستم اعمالم ساتیا جلال و شکوه من ساتیا تنها آرزوی من شادمانی شماست. شادی شما شادی من است شادمانی جدا از شما ندارم. قدرت من غیر قابل اندازه‌گیری است تولد من غیر قابل توضیح و غیر قابل درک و پیمایش است.(تراش‌های الماس خداوند، سیما کوندار، ت: طاهره آشنا، تعالیم مقدس، دوم، ص168)
نقد: در عرفان اسلامی هدف شناخت حضوری خدا اسما و صفات و افعال اوست. اموری مانند شادی و نشاط و امید و … اگر هم هدف باشند به عنوان اهداف میانی و ابزاری هستند و نه هدف عالی و نهایی. دستیابی به چنین اهدافی صرفا از راه شناخت خدا و یاد و نام و حضور الهی امکان پذیر است: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
افزون بر این رسیدن به مقام آزادی در نظر دالایی لاما جز در سایه اعتقاد قلبی به خداوند و ایمان به او حاصل نمی‌شود. انسان تنها در صورتی می‌تواند از قید و بند ماده و طبیعت و رنج ها و مصیبت های این جهان نجات یابد که به خدا باور قلبی داشته باشد. هرچه باور عمیق تر باشد انسان آزادتر و بی تعلق تر است.   

 غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                     زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:10:24 ق.ظ ]





  شاخصه عرفان های کاذب...   ...

1. نادیده گرفتن خدا به عنوان هدف غایی
یکی از شاخصه های عرفانهای وارداتی و نوپدید، نادیده گرفتن اعتقاد به خدا یا انکار وجود خدا و یا ارائه تفسیری نامعقول از خدا به انگیزه انکار خدای حقیقی است.
• به بررسی دیدگاه چند مکتب و آیین عرفانی که در ایران فعالند می پردازیم:
مکتب اوشو:
شاید بتوان آن را مخربترین آیین عرفانی برای جوامع اسلامی دانست. روح عرفان اوشو «سکس»  است. او سکس را به عنوان بهترین راه وصول به حقیقت و فنای در هستی مطلق می داند. و مراقبه سکس را تعلیم می‌دهد. البته مبانی فکری او و جهان بینی و ایدئولوژی خاص او موجب طرح چنین ایده‌هایی شده است. 
در کشور ما متاسفانه نفوذ زیادی پیدا کرده است. و حامیان فراوانی دارد. پیروان او یک سایت فارسی نسبتا قوی و فعال برای ترویج اندیشه هایش ایجاد کرده اند
تا کنون حدود 85 اثر از اوشو به فارسی ترجمه شده است. و متاسفانه بسیاری از آنها که در مخالفت 100درصد با تعالیم اسلامی و فرهنگ ایرانی است توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران اصلاحات تاییدیه گرفته اند.
یکی از انحرافات اوشو تصویر نادرستی است که از خدا ارائه می‌دهد. البته اوشو سخنان متعدد و متشتتی درمورد خداوند دارد.
1- در جایی خدا را همان روح دانسته می‌گوید: روح، خود خداوند است(راز بزرگ، اوشو، روان کهریز، باغ نو، 1382، ص10).
2- گاهی جستجوی خداوند را کاری بیهوده می داند و در پاسخ این خواسته که برای تقرب به خداوند و یافتن او چه باید کرد؟ می‌گوید: چنین سخنانی هیچ معنا و مفهومی ندارد و جستجوی خدا امری بیهوده است.
مردم به نزد من می‌آیند و می‌گویند ما آرزوی جستجوی خداوند را داریم. من به آنها می‌گویم در این باره با من صحبت نکنید این مقوله را به بحث نکشید هر گونه صحبتی درباره جستجوی خدا بی‌فایده است. هیچ معنا و مفهومی در آنچه می‌گویند نیست.(راز بزرگ اوشو، ص135)
3- گاهی نیز خدا را بهانه و ابزاری برای ابراز احساسات نسبت به کل می‌داند و هیچ حقیقتی برای آن قائل نیست. «کلمه خدا فقط یک بهانه است ابزاری است برای ابراز احساسات ما به کل. در واقع کل هستی خداست. کل، الهی است و وقتی شما لبریز احساس الوهیت شوید با کل هستی یکی خواهید شد. راه حل مشکل شما رسیدن به آن وحدت است…هرگاه انسان به نقطه‌ای برسد که خودش را کاملا خارج از ذهن ببیند آن وقت انسان خدا شده است.»
4- گاهی نیز عینیت و واقعیت داشتن خدا را و وجود شخصی داشتن او را انکار کرده و خدا را صرفا یک ذهنیت معرفی میکند و می‌گوید: … ‌ خدای من حتی یک شخص نیست، بلکه یک حضور است… خدای من چیزی عینی، آنجا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، اینجا.(کودک نوین، مرجان فرجی، فردوس، ص64)
گاهی نیز میگوید: خداوند یک شخص نیست، بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده ای زنده مبدل می‌سازد؛ تنهایی او مطرح نیست، او با زندگی می‌تپد، با زندگی که دارای ضربان است. لحظه ای که دریابی که دل هستی می‌تپد خداوند را کشف کرده ای.(شورشی، عبدالعلی براتی، نسیم دانش، ص200)
اکنکار:
یکی از عرفانهای نوظهور است که هرچند هدف اصلی تمرینات معنوی خود را خداشناسی میداند و همواره تاکید میکند که هیچ چیز نباید یک سالک اک را از این هدف بازدارد(حکمت اک، ص6) اما خدای مورد نظر آن با خدای ادیان الهی فقط در لفظ مشترک بوده و در معنا متفاوت اند. اینان تاکید می‌کنند که خدایی که در ادیان الهی و حتی برخی از ادیان هندی مبلغ آن هستند، اساسا وجود ندارد.
پال توئیچل از زبان ربازار تارز رهبر معنوی خود می‌گوید:
یک چنین خدایی که مسیحیان، یهودیان، جانیست ها بودایی‌ها، تائوئیست‌ها، و ده‌ها دین و مذهب دیگر در جهان زمینی و حتی تا چهارمین بخش اعظم هستی که جهان‌های خدایی را تشکیل می‌دهد تصور می‌کنند وجود ندارد… هیچ کس در سراسر این جهان‌ها نمی‌داند که مقام حقیقت چیست. هیچ کس درکی از‌ آن ندارد و از آنجا که همه نیاز دارند اتکا به موضع قدرتی داشته باشند هر طبقه‌ای برای خود خدایی وضع کرده است که از متخیله ساکنین آنها سر هم بندی شده  و طی اعصار در مقام پروردگار پذیرفته شده است

 

موضوعات: عرفان های نوظهور  لینک ثابت



 [ 10:07:37 ق.ظ ]





  دوره آموزشی بنیان خانواده در اسلام   ...

برگزاری دوره آموزش بنیان خانواده در اسلام با حضور استاد حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حسین زاده اعزامی از مشهد مقدس در حوزه علمیه الزهرا(س)قروه در دهه اول فاطمیه با حضور طلاب درحال تحصیل برگزار شد


استاد در رابطه با قرآن و تاثیرات آن  در زندگی و خانواده و نحوه تاثیر آن بر نسل های آینده و بنیان خانواده صحبت نمودند
این جلسه با پرسش و پاسخ بین طلاب و استاد مربوطه به پایان رسید. 

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 09:16:56 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما