مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
خرداد 1398
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  امام خامنه ای در دیدار با نخست وزیر ژاپن   ...

 ترامپ را شایسته مبادله پیام نمی‌دانم با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد.

جمهوری اسلامی ایران هیچ اعتمادی به امریکا ندارد و تجربه تلخ مذاکرات قبلی با امریکا در چارچوب برجام را به هیچ وجه تکرار نخواهد کرد زیرا هیچ ملت آزاده و عاقلی مذاکره تحت فشار را نمی پذیرد.

ما در حسن نیت و جدی بودن شما تردیدی نداریم اما در خصوص آنچه از رئیس جمهور امریکا نقل کردید، من شخص ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمیدانم و هیچ پاسخی هم به او ندارم و نخواهم داد.

امام خامنه ای با اشاره به صحبت های نخست وزیر ژاپن مبنی بر درخواست امریکا برای مذاکره درباره موضوع هسته ای، گفتند: جمهوری اسلامی ایران به مدت پنج، شش سال در موضوع هسته ای با امریکا و اروپایی ها در قالب ۱ + ۵ مذاکره کرد و به یک نتیجه هم رسید، اما امریکا زیر این توافق و قرارداد قطعی زد، بنابراین کدام فرد عاقلی است که دوباره با کشوری که زیر تمام توافق ها زده، مذاکره کند؟

رهبر انقلاب اسلامی به بخش دیگری از صحبتهای نخست وزیر ژاپن مبنی بر عزم امریکا برای جلوگیری از ساخت سلاح هسته ای بوسیله ایران اشاره کردند و افزودند: ما با سلاح هسته ای مخالفیم و فتوای شرعی من حرام بودن ساخت سلاح هسته ای است اما این را بدانید که اگر ما قصد ساخت سلاح هسته ای داشتیم، امریکا هیچ کاری نمی توانست بکند و اجازه ندادن امریکا، هیچ مانعی ایجاد نمی کرد.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر اینکه انباشت سلاح هسته ای نیز اقدامی خلاف عقل است، خاطرنشان کردند: امریکا به هیچ وجه صلاحیت حرف زدن درباره اینکه کدام کشور سلاح هسته‌ای داشته باشد یا نداشته باشد، ندارد زیرا امریکا، چند هزار کلاهک هسته ای در انبارهای خود دارد.

ایشان با اشاره به سخنان نخست وزیر ژاپن مبنی بر اینکه امریکا آماده مذاکرات صادقانه با ایران است، خطاب به آقای آبه گفتند: ما این حرف را اصلاً باور نمی کنیم زیرا مذاکرات صادقانه از جانب شخصی همچون ترامپ، صادر نمی‌شود.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: صداقت در میان مقامات امریکایی بسیار کمیاب است.

حضرت آیت الله خامنه ای خطاب به نخست وزیر ژاپن افزودند: رئیس جمهور امریکا چند روز پیش با جنابعالی دیدار و گفتگو و درباره ایران هم صحبت کرد، اما بعد از بازگشت از ژاپن، بلافاصله تحریم صنایع پتروشیمی ایران را اعلام کرد، آیا این پیام صداقت است؟ آیا این نشان می‌دهد که او قصد مذاکره صادقانه دارد؟
ایشان تأکید کردند: ما به هیچ وجه تجربه تلخ مذاکره چند سال اخیر با امریکا را تکرار نخواهیم کرد.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به روند مذاکره با امریکایی‌ها در چارچوب برجام گفتند: بعد از توافق هسته ای، اولین کسی که برجام را بلافاصله نقض کرد، شخص اوباما بود، همان کسی که درخواست مذاکره با ایران کرده و واسطه هم فرستاده بود.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: این تجربه ما است و جناب آقای آبه بدانید که ما این تجربه را تکرار نمی کنیم.
ایشان با اشاره به سخنان نخست وزیر ژاپن مبنی بر اینکه ترامپ گفته «مذاکره با امریکا موجب پیشرفت ایران خواهد شد»، تأکید کردند: ما به لطف خداوند، بدون مذاکره با امریکا و با وجود تحریم هم به پیشرفت خواهیم رسید.

رهبر انقلاب اسلامی با استقبال از پیشنهاد نخست وزیر ژاپن برای گسترش روابط با جمهوری اسلامی ایران، خاطرنشان کردند: ژاپن کشور مهمی در آسیا است و اگر به گسترش روابط با ایران تمایل دارد باید اراده قاطع خود را نشان دهد، همانگونه که برخی کشورهای مهم این اراده را نشان داده اند.
ایشان با اشاره به دشمنی های چهل ساله امریکا با ملت ایران و ادامه این دشمنی ها، افزودند: ما معتقدیم از طریق مذاکره با امریکا، مشکلات ما حل نخواهد شد و هیچ ملت آزاده ای، مذاکره زیر فشار را قبول نخواهد کرد.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



[شنبه 1398-03-25] [ 01:35:00 ب.ظ ]





  داستان دعای مشلول   ...

در کتاب مهج الدعوات صفحات ۱۵۱ به بعد از قول حضرت سید الشهداء امام حسین(ع) نقل شده که ایشان فرمودند: در شبی تاریک همراه امیر المؤمنین(ع) در طواف بودم. مسجد الحرام خلوت شده و زائران خفته و چشم ها آرام گرفته بود.
در این هنگام صدای شخصی به گوش رسید که با دلی دردمند و صدائی حزین و ناله ای غمگین خدا را میخواند و از او فریادرسی و کمک می‌خواست و طلب عفو و بخشش می‌کرد.
پدرم به من فرمود: ای ابا عبدالله! آیا صدای این گناهکاری راکه به درگاه خدای عزّ و جلّ استغاثه می‌نمود و از او طلب عفو و بخشش می‌کرد شنیدی؟
عرض کردم: بله.آن صدا را شنیدم.
فرمود: در میان جمعیت برو شاید او را پیدا کنی.
من در تاریکی شب در میان خفتگان رفته و به دنبال صاحب آن صدا گشتم.
هنگامی که بین رکن و مقام رسیدم شخصی را دیدم که به نماز ایستاده بود. وقتی که با دقّت نگاه کردم دانستم که او صاحب آن صدا است.
به او گفتم سلام بر تو ای بنده‌ای که به گناه خود اقرار کرده و از خدا طلب عفو و بخشش نموده و به او پناه آورده است، پسر عمّ رسول خدا تو را به نزد خود می‌خواند. در این هنگام آن شخص نماز خود را با شتاب تمام کرده و پس از سلام نماز بدون آنکه با من سخن بگوید با دست خود اشاره نمود و از من خواست که در رفتن از او پیشی بگیرم و او در پی من بیاید من نیز چنین کرده و او را به نزد امیرالمؤمنین آوردم و گفتم: این شخص صاحب آن صدا است.
حضرت نگاهی به او انداخته و دید که او جوانی خوش سیما و پاکیزه جامه است.
به او فرمود: حال و روزت چگونه است؟
و سبب گریه و استغاثه تو چیست؟
آن جوان پاسخ داد: حال و روزگار من حال و روزگار شخصی است که عاقّ شده و به تنگی افتاده و گرفتاری ها و مصیبت‌ها او را احاطه کرده است و به همین جهت دعای او مستجاب نمی شود.
امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: چرا چنین شده است؟
آن جوان گفت: من در زندگی پیوسته به لا ابالی گری و خوشگذرانی مشغول بودم و گناه و معصیت را ترک نمی کردم و خدا را در هنگام معصیت نادیده می گرفتم و پدر مهربان و دلسوزی داشتم که او مرا از ارتکاب گناهان برحذر می داشت و از کیفر آتش جهنّم می‌ترساند
و به من می‌گفت: تا کی روزها و شبها و ماه‌ها و سال‌ها و ملائکه خدا از کرده های زشت تو ناله سردهند؟ و هنگامی که پدرم در موعظه و نصیحت من اصرار می کرد من بر او خشم می‌گرفتم و او را از خود می راندم و می‌زدم.
روزی از روزها خواستم پولی را که در جایی مخفی کرده بود بردارم و در راه گناه و معصیت و خوشگذرانی صرف نمایم.
پدرم مرا از این کار بازداشت و جلوی مرا گرفت.
من با گستاخی او را کتک زده و دستش را پیچاندم و به طرف کیسه پولها رفته و آن را برداشتم.
پدرم خواست که از روی زمین برخیزد اما از شدّت درد و ناراحتی نتوانست.
او پس از خواندن اشعاری در سرزنش و نفرین من، به خدا سوگند خورد که به بیت الله الحرام رفته و از من به نزد خدا شکوه و شکایت کند.
پس از این جریان او چند هفته روزه گرفت و پس از خواندن نماز و دعا به طرف شهر مکّه روانه شد.
پس از رسیدن به مسجد الحرام، سعی و طواف نموده و به پرده‌های خانه خدا چنگ زد و مرا نفرین کرد و از خدا خواست تا بخشی از بدن من خشک و فلج گردد.
من خدا را گواه می گیرم که هنوز دعای او تمام نشده بود که احساس کردم بدنم سست و بخشی از آن فلج شد.
آنگاه آن جوان دست راست خود را که فلج شده بود نشان داد.
سپس گفت: اینک سه سال است که از این واقعه می گذرد و من بارها از پدرم درخواست نمودم که به این مکان مقدّس آمده و همانگونه که مرا در اینجا نفرین کرد برای من دعا کرده و شفای مرا از خدا بخواهد امّا او به خواسته من عمل نمی‌کرد تا اینکه امسال به این عمل راضی شد و برای آنکه در حقّ من دعا کرده و عافیتم را از خدا بخواهد سوار شتر شده و روانه شهر مکّه گشتیم ولی در میان راه شتر او رم کرده و پدرم از روی شتر افتاد و از دنیا رفت.
اینک من تنها به مسجدالحرام آمده و به درگاه خدا طلب توبه نموده و از او شفای خود را خواستار شده ام.
در این هنگام امیرالمؤمنین(ع) به این جوان فرمود: اینک وقت نجات تو فرا رسید. آیا می‌خواهی دعائی را به تو بیاموزم که رسول خدا(ص) به من آموخت و در آن دعا اسم اعظم خداست؟
آنگاه امیرالمؤمنین(ع) آثار عجیب و گوناگونی را برای اسم اعظم و این دعا بیان داشته و پس از سفارش‌هایی به آن مرد فرمودند: اگر این دعا را با اخلاص در نیت بخوانی خدا دعایت را مستجاب می‌فرماید و پیامبر(ص) را در خواب خواهی دید و او به تو بشارت بهشت میدهد.
امام حسین(ع) فرمود: خوشحالی من از آموختن این دعا بیشتر از خوشحالی آن مرد برای کسب سلامتی‌اش بود زیرا پیش از آن، این دعا را از پدرم نشنیده بودم. آنگاه پدرم به من فرمود: کاغذ و دواتی بیاور و آنچه را که من به تو می‌گویم بنویس.
سپس به آن جوان فرمود: هنگامی که شب شد این دعا را ده بار بخوان و صبحگاهان نتیجه را برای من بازگو کن.
امام حسین(ع) فرمود: این جوان نوشته این دعا را گرفت و از آنجا رفت.
فردای آن روز جوان در حالی که شفا یافته و در کمال صحّت و سلامت و عافیت بود نزد ما آمده و در حالی که نوشته دعا در دستش بود گفت: بخدا سوگند که در این دعا اسم اعظم خداست زیرا دعایم مستجاب شد.
امیرالمؤمنین(ع) ماجرا را از او جویا شدند.
او گفت: پس از آنکه مردم به خواب رفتند و تاریکی شب همه جا را فراگرفت در حالی که نوشته دعا در دستم بود دست خود را بالا بردم و خدا را به حقّ این دعا چندین بار خواندم… سپس به خواب رفتم و در عالم رؤيا پیامبر(ص) را مشاهده نمودم و ایشان دست مبارک خود را بر روی بدن من کشید و فرمود: بر اسم اعظم خدا محافظت کن زیرا تو در مسیر خیر و درستی هستی.
در این هنگام در حالی که شفایافته و سلامتی خود را بازیافته بودم از خواب برخاستم.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 01:28:00 ب.ظ ]





  چرا پوشش عفیفانه...؟؟؟   ...

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 01:25:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما