مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  دل نوشته همسر شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد   ...

 مهدی جان
اینک که گوش تا گوش شهر پر شده از خبر آمدنت ، دلم لرزیده و چشمانم اشکبار است نمی دانم برایت از چه بنویسم…
از چهار سال دوری ات..
روزهایی که به دید دیگران چهار سال بود و مرا هر روز هزار روز بی تو بودن بود…
از بزرگ شدن فاطمه سلما ، که لحظه لحظه اش ،تصور کنار تو بودن بود…
از روزی که یاد گرفت بابا بگوید و دلم لرزید و گونه هایم شوره زار باران شد…

از روزی که از تو نشان خواست و چمدانت را نشانش دادم
یا روزی که خواست قبر کوچکی داشته باشد که در خیال کودکیش تورا آنجا بجوید…؟

یک‌ روز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی صلوات
و همه مات ماندیم و باریدیم…
یک روز در خیابان عکست را دید و با افتخار نشانت می داد و فریاد میزد بابا مهدی من…

آن روز که چادر سر کرد چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش را بگیری و به مسجد ببریش… مثل آرزویت…

من با همه اینها چهار سال را چهار قرن گذراندم….

لحظه رفتن گفتی به حضرت زینب می سپاریمان… و من فهمیدم که باید صبرم زینبی شود پس زخم زبانها برایم عسل شد و صبوری پیرم کرد…
دنیا کنارم جمع شدند تا سارای شاد تو بازهم با طراوت باشد و من خندیدم تا در خلوتم با تو بگریم در آغوش عکس ها و خاطراتمان….
به تو بالیدم ، به شهادتت ، به فدایی ولایت بودنت ،به غیرت عباس گونه ات و چه عاشقانه در خود شکستم و آرزویت کردم….
در چهارمین سال رفتن بی باز گشتت،
خبر از آمدنت آورده اند و من هنوز متحیرم زیستن پس از تورا که چگونه تاب آوردم …

در روزهای تولد سلما آمدی، در روزهای بی قراریم در غم اغیار باز آمدی…
اینها را چه به نامم که مگر نه آنکه آمدی تا بگویی کنارت هستم…
تویی که کنارم همیشه حاضر بودی…
مرا ببخش برای بی قراری هایم که تو شاد بودنم را عشق می ورزیدی و تلاشت این بود که رضایتم را داشته باشی اما چه کنم با این دل بی قرار….
مهدی جان
دستت را روی قلبم بگذار
تطمئن القلوبم باش تا بتوانم تابوتت را نظاره کنم
دعا کن بتوانم صبوری را از مادر صبر وارث باشم تا شرمنده ات نشوم.
کنارم باش تا داغ شهادتت ، چونان که برای خودت شیرین بود برای من هم التیامی شود….
نگاهت را از من و سلمایت برندار که این روزها داغدار توایم.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



[یکشنبه 1398-04-02] [ 09:54:00 ق.ظ ]





  جایی که عزرائیل دلش سوخت!   ...

یکی از مهم ترین نعمت هایی که خداوند به ما ارزانی داشته است زمان و #عمر است. نعمتی که از طریق آن می توان از عمر استفاده ی مفید نمود و در صدد جبران خسارتهای اخروی که خودمان مسببش بوده ایم بر آئیم. اما همه به یک اندازه از این موقعیت استفاده نمی کنند. در روایت است که وقتی انسان می میرد درخواست می کند که به دنیا برگردد و اعمال شایسته انجام دهد. اما خداوند می فرماید عمری به تو مهلت دادیم و به سوی ما نیامدی.
?حجت الاسلام #حیدری_کاشانی در یکی از برنامه های #سمت_خدا به ذکر روایتی پرداختند که در جوامع الحکایات نقل شده است و آن از این قرار است که
✅یک روز عزرائیل در محضر پیامبر اسلام بود . پیامبر از او پرسید: هزاران سال است که جان مردم را می گیری، آیا تا به حال شده در حالی که جان فردی را می گیری دل تو برای او بسوزد؟
عزرائیل گفت: تا کنون دل من به حال دو نفر سوخته است . یک بار در دریای پرتلاطمی یک کشتی غرق شد. یک مادر بارداری بر روی تخته پاره ی آن کشتی قرار گرفت. در همان حال فرزند او بدنیا آمد . این مادر فرزند را بر روی سینه ی خود چسبانده بود و کودک هنوز سینه ی او را نگرفته بود که از جانب خداوند خطاب آمد که جان مادر را بگیرم. در این هنگام دل من به حال این مادر و فرزندی که تنها در دل دریا بر روی تخته پاره باقی می ماند، سوخت.
جای دوم زمانی بود که شداد ابن عاد تمام عمر خود را گذاشت و از هر راهی که می شد مال و ثروت جذب کرد. سپاه عظیمی درست کرد که آنها را به جستجوی زمرد و زبرجد و جواهرات می فرستاد . و دستور داده بود که ستون های شهر خود را با جواهرات بالا ببرند .(اللتی لم یخلق مثلها فی البلاد) روزی که خواست این شهر را افتتاح کند و با سپاه عظیم خود به این شهر آمد . هنوز از اسب بر زمین نیامده بود که خطاب آمد جان او را بگیرم. در این هنگام دل من برای او سوخت . پیش خود گفتم در حسرت دیدن این شهر چه ظلم ها و جنایاتی که شداد مرتکب نشد. اما نتوانست حتی یک بار این شهر را از نزدیک ببیند.
حضرت عزرائیل به این قسمت از داستان که رسید، حضرت جبرائیل نازل شد. حضرت جبرائیل از جانب خداوند گفت: آیا می دانی آن کودک که بی مادر رها شد همان شداد ابن عاد بود. ما جان او را اینگونه گرفتیم تا تمام جهانیان بدانند ما به کافران و پیروان شیطان مهلت می دهیم اما آنها را به حال خود رها نمی کنیم. در قرآن می فرماید: اینها کسانی بودند که در سرزمین ها طغیان کردند و فساد را به نهایت درجه رساندند . تازیانه ی عذاب خداوند بر این افراد فرود آمد . در روایتی آمده که بعد از گرفتن جان شداد، دستور آمد که جان سپاهیان او را هم بگیرید . سپس این شهر در اختیار مردم قرار داده شد . اما مردم نیز کفران نعمت کردند . تا اینکه قوم عاد با یک تندباد سوزناک و هلاکت بار از بین رفت و شهر آنها زیرو رو شد . پروردگار شما در کمینگاه کسانی است که پیرو شیطان بوده و از راه خداوند رحمان خارج می شوند.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 09:43:00 ق.ظ ]





  میدانيد آخرين زنگ زندگی تان کی ميخورد!؟   ...

خدا ميداند، ولی… آن روز که آخرين
زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود
تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت!

آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه
بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه
هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم
که زندگی عجب سوال سختی بود! سوالی
که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا
ميخورد، روی تخته سياه قيامت،
اسم ما را جزءِ خوب ها بنويسند …

خدا کند حواسمان بوده باشد که
زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده
باشيم که ((حيات=زندگی)) را از ياد برده باشيم.

خدا کند که دفتر زندگیمان را زيبا جلد
کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد
که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی
کنيم و بدانيم که دفتر دنيا، چک نويسی
بيش نيست؛ چرا که ترسيم عشق
حقيقی در دفتر ديگر است.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 09:36:00 ق.ظ ]





  چه چیز برکت زندگی را از بین میبرد؟   ...

آیت_الله فاطمی نیا :

مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش میکند. بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات است.

 حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.

مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد: در موضوعی که گمان میکردم حق با من است ، داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند، بسیار کریه وزشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : کثیف! ساکت شو!

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



[شنبه 1398-04-01] [ 10:46:00 ق.ظ ]





  چرا دشمن انقدر مصرانه روی موضوع حجاب متمرکز شده است؟   ...

شاید برای خیلیا سوال باشه که چرا دشمن انقدر مصرانه روی موضوع حجاب متمرکز شده و داره سعی می کنه این علم را به زیر بکشه

چون حجاب یکی از مهم ترین عناصر مصونیت بخش در فرهنگ ماست

حجاب همون قطعه اول دومینو هست و اگه سقوط کنه به ترتیب موارد بعدی هم سقوط می کنه

سقوط حجاب سقوط حیا سقوط عفت و پاکی سقوط معنویت سقوط دامن هایی که مرداز آنها به معراج می رودسقوط معنویت گرایی در نسلهای آینده سقوط روح ایستادگی در مقابل دشمن سقوط استقلال سقوط ارزش انسان آغاز بردگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی

اگه دشمن تا حالا نتونسته به ملت ایران غلبه بکنه، به خاطر روح معنویتی بوده که در جامعه ایران جاری بوده

دشمن فهمیده اگر دختران امروز و مادران فردای جامعه، فاسد بشن، چیزی از معنویت در نسل های آینده باقی نخواهد ماند و مانع اصلی از مقابلش برداشته خواهد شد.

شاید خوب متوجه شده باشید که دشمن به شدت درحال فشار آوردن به مهره اول این دومینو، یعنی حجاب هست!

اخیرا عده ای بصورت خزنده و آرام اما حساب شده، اقدام عملی را شروع کرده اند تا باب بی حجابی را در جامعه باز کنند و گام نهایی را برای به زیر کشیدن علم حجاب بردارند.

ان شاالله خود حضرت زهرا-س- محافظ حجاب و عفاف همه زنان ایران باشد.

موضوعات: خبر روز  لینک ثابت



 [ 10:32:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما