1- سيوطى در الدرالمنثور ذيل تفسير آيه ى: «و آت ذاالقربى حقه» [ سوره ى اسراء، آيه ى 26. ] مى نويسد: بزار و ابويعلى و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابى سعيد خدرى نقل كرده اند: كه چون آيه ى «وَ آت ذالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فاطمه را (نزد خود) فراخواند و فدك را به او بخشيد.

همچنين مى نويسد: ابن مردويه از ابن عباس نقل مى كند كه:

چون آيه ى «وَ آت ذالقربى حقه» نازل شد، رسول اكرم قطعه ى فدك را به فاطمه عطا كرد.

2- هيثمى [ مجمع الزوائد، ج 7، ص 49. ] به نقل از ابى سعيد مى نويسد:

چون آيه ى «وَ آت ذاالقربى حقه» نازل شد، رسول خدا فاطمه را نزد خود خواند و فدك را به او بخشيد.

هيثمى مى نويسد: طبرانى اين روايت را نقل كرده است.

اين روايت را ذهبى نيز در ميزان الاعتدال [ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 228. ] نقل كرده و آن را صحيح دانسته است.

3- متقى در كنزالعمال [ كنزالعمال، ج 2، ص 158. ] از ابى سعيد نقل مى كند كه:

چون آيه ى «وَ آت ذاالقربى حقه» نازل شد رسول خدا به فاطمه فرمود: اى فاطمه، فدك را به تو بخشيدم.

متقى مى نويسد: اين روايت را حاكم در كتاب تاريخ خود و همچنين ابن نجار نقل كرده اند.

مقام والاى فاطمه

1- بخارى [ صحيح بخارى، كتاب بدءالخلق، باب: علامات النبوة فى الاسلام. ] به نقل از عايشه مى نويسد:

فاطمه در حالى كه همانند رسول خدا راه مى رفت، جلو آمد. رسول اكرم فرمود: «مرحبا به دخترم فاطمه»، و او را طرف راست يا چپ خود نشاند. آنگاه آهسته به او سخنى گفت كه فاطمه (با شنيدن آن) گريست.

به او گفتم: چرا مى گريى؟ (او پاسخى نداد.) رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم دوباره آهسته كلامى به فاطمه گفت و (اين بار) فاطمه خنديد.

گفتم: تا امروز شادمانى كه اينقدر نزديك به اندوه باشد، نديده بودم.

پرسيدم: رسول خدا چه گفت؟ جواب داد: هرگز راز رسول خدا را فاش نخواهم ساخت. تا آنكه رسول خدا رحلت نمود. (پس از رحلت آن حضرت) دوباره از فاطمه پرسيدم (رسول خدا چه گفت؟) او گفت: رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به من فرمود: جبرئيل هر سال فقط يكبار قرآن را بر من عرضه مى كرد ولى امسال دوبار قرآن بر من عرضه شد و اين را نشانه ى نزديك شدن اجل خود مى دانم و تو در ميان اهل بيتم اول كسى هستى كه به من ملحق مى شوى». و من (با شنيدن اين سخن) گريستم، آنگاه فرمود:

«آيا خشنود نمى شوى به اينكه بانوى زنان بهشت يا بانوى زنان مؤمنين باشى؟» و من (با شنيدن آن) خنديدم.

احمد بن حنبل نيز در مسند [ مسند احمد بن حنبل، ح 6، ص 282. ] خود اين روايت را ذكر كرده است، با اين تفاوت كه به جاى «بانوى زنان بهشت» آورده: «بانوى زنان اين امت». ابن سعد نيز در طبقات [ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 40. ] حديث را با اين تعبير آورده است: «بانوى زنان اين امت يا بانوى زنان دو عالم.» ابن اثير نيز در اسدالغابة [ اسدالغابة، ج 5، ص 522. ] با تعبير: «بانوى زنان دو عالم» و نسائى در خصائص [ خصائص اميرالمؤمنين، ص 34. ] با عبارت «بانوى زنان اين امت يا بانوى زنان مؤمنين» حديث را نقل كرده اند.

2- بخارى از عايشه نقل مى كند كه:

ما همسران پيامبر همگى نزد آن حضرت بوديم. هيچ كدام نرفته بوديم كه فاطمه در حالى كه همچون پيامبر گام برمى داشت، پيش آمد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم چون فاطمه را ديد فرمود: دخترم خوش آمدى. و او را طرف راست يا چپ خود نشاند و رازى را براى او فاش ساخت (كه با شنيدن آن) فاطمه سخت گريست. رسول خدا چون اندوه فاطمه را ديد راز ديگرى برايش باز گفت (كه با شنيدن آن) فاطمه خنديد.

به او گفتم: (با آنكه) من در ميان همسران رسول خدا (و در كنار او بودم) او رازش را فقط با تو در ميان گذاشت و تو (در مقابل) گريه مى كنى؟! چون رسول خدا برخاست در مورد آن راز، از او سؤال كردم. فاطمه گفت: هرگز راز رسول خدا را فاش نخواهم كرد. چون پيامبر رحلت نمود، (نزد فاطمه رفتم و) او را سوگند دادم كه آن راز را برايم بگويد.

گفت: اكنون (كه پيامبر ديگر ميان ما نيست) خواهم گفت. راز اول اين بود كه فرمود: «جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه مى كرد اما امسال دوبار آن را بر من عرضه داشت و اين را آيت نزديك بودن اجل خود مى دانم. پس از خدا پروا كن و صبر پيشه ساز كه من خوب سلفى برايت هستم.» من (با شنيدن اين سخنان) چنانكه شاهد بودى، گريستم. رسول خدا چون پريشانى مرا ديد، راز دوم را برايم باز گفت: اى فاطمه آيا خشنودت نمى كند اينكه تو بانوى زنان مؤمنين يا بانوى زنان اين امت باشى؟ مسلم نيز اين روايت را يكبار با اضافه ى: «تو پيش از ساير افراد خانواده ام به من مى پيوندى» و يكبار بدون اين اضافه [ صحيح بخارى، كتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه عليهاالسلام. ] نقل كرده است. ابن ماجه [ صحيح ابن ماجه، باب: ما جاء ذى ذكر مرض رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و سلم. ] نيز روايت را با همان اضافه نقل كرده است. ابى داود طيالسى [ مسند طيالسى، ج 6، باب: احاديث النساء. ] و ابونعيم [ حليةالاولياء، ج 2، ص 29. ] با سندهاى متعدد، با تعبير «بانوى زنان دو عالم يا بانوى زنان اين امت» اين روايت را نقل مى كنند. طحاوى [ مشكل الاثار، ج 1، ص 48 و 49. ] نيز در مشكل الاثار با دو سند روايت را آورده است. همچنين نسائى [ خصائص اميرالمؤمنين، ص 34. ] با تعبير «بانوى زنان اين امت و بانوى زنان دو عالم» روايت را نقل مى كند.

3- ترمذى [ صحيح الترمذى، ج 2، ص 306. ] از حذيفه نقل مى كند كه:

مادرم از من پرسيد: آخرين ملاقاتت با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كى بود؟ گفتم: از فلان روز تاكنون ايشان را نديده ام. مادرم به من پرخاش كرد. گفتم: بگذار تا نزد رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم روم و نماز مغرب را با او بخوانم و از او بخواهم براى من و تو طلب آمرزش كند.

خدمت رسول گرامى آمدم، با او نماز مغرب را خواندم. حضرتش تا شروع نماز عشا، به نماز خواندن مشغول بود. پس (از خواندن نماز عشا) به نوافل پرداخت و من هم همراه او نماز نافله مى خواندم، صدايم را شنيد و فرمود: كيستى؟ آيا حذيفه اى؟ گفتم: آرى.

فرمود: خداوند تو و مادرت را بيامرزد، حاجتت چيست؟ و ادامه داد: اين فرشته ايست كه تاكنون به زمين نيامده بود. از خداوند اجازه خواست تا بر من سلام كند و مژده ام دهد كه: فاطمه بانوى زنان اهل بهشت و حسن و حسين دو سرور و آقاى جوانان اهل بهشت هستند.

حاكم نيز اين روايت را در مستدرك الصحيحين [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 151. ] به اختصار و با دو سند- كه دومين آنها را صحيح شمرده- آورده است، حاكم فقط قسمت مربوط به فاطمه عليهاالسلام را نقل كرده است، اين روايت را همچنين احمد بن حنبل، [ مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 319. ] ابونعيم [ حليةالاولياء، ج 4، ص 190. ] و ابن اثير [ اسدالغابة، ج 5، ص 574. ] در كتابهاى خود آورده اند و متقى نيز در چهار موضع از كنزالعمال آن را نقل كرده است، در موضع اول [ كنزالعمال، ج 6، ص 217. ] مى گويد: رويانى و ابن حيان به نقل از حذيقه اين روايت را ذكر كرده اند، در موضع دوم [ كنزالعمال، ج 6، ص 218. ] مى نويسد: روايت را ابن عساكر از حذيفه نقل كرده است، و در موضع سوم [ كنزالعمال، ج 7، ص 102. ] آمده است: ابن جرير از حذيفه اين حديث را نقل كرده است، در موضع چهارم [ كنزالعمال، ج 7، ص 111 ] به نقل قسمت مربوط به فاطمه عليهاالسلام اكتفا مى كند و مى نويسد: ابن ابى شبيه آن را نقل كرده است.

4- حاكم در مستدرك الصحيحين [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 156. سند اين حديث نزدش صحيح است. ] به نقل از عايشه چنين مى نويسد:

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در همان بيمارى كه به وفاتشان انجاميد، فرمود: اى فاطمه! آيا راضيت نمى كند كه بانوى زنان دو عالم باشى و بانوى زنان اين امت و بانوى زنان مؤمنين؟ 5- ابى نعيم در حليةالاولياء به نقل از عمران بن حصين آورده است:

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: مى آيى با هم به عيادت فاطمه برويم؟ او بيمار است. گفتم: آرى. با هم (سوى خانه ى فاطمه) روانه شديم، تا به در خانه رسيديم، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم سلام كرده اذن دخول خواست و فرمود: آيا من و آنكه همراهم است (مى توانيم) داخل شويم؟ فاطمه گفت: آرى، اما چه كسى همراه شماست؟ به خدا سوگند، جز عبائى، چيزى در بر ندارم.

فرمود: با عبا چنين و چنان كن.

- به فاطمه آموخت كه با آن عبا خود را چگونه بپوشاند.

فاطمه گفت: به خدا سوگند، چيزى سر مرا نپوشانده است.

رسول اكرم ملافه اى را كه در بر داشت به او داد و فرمود: با اين پارچه سر خود را بپوشان.

پس فاطمه به آن دو اجازه ى ورود داد. و آن دو وارد شدند.

رسول اكرم فرمود: حالت چگونه است؟ گفت: بيمارم، و نيز طعامى براى خوردن ندارم.

فرمود: دختركم راضيت نمى كند اينكه بانوى زنان دو عالمى؟ گفت: پس مريم دختر عمران چه؟ فرمود: او بانوى زنان روزگار خود و تو بانوى زنان روزگار خود هستى. به خدا سوگند تو را به همسرى كسى درآوردم كه آقا و سيد است در دنيا و آخرت.

طحاوى نيز روايت را در مشكل الاثار [ مشكل الاثار، ج 1، ص 50. ] نقل كرده مى افزايد:

«بغض او جز در دل منافق نمى رود.» محب طبرى [ ذخائرالعقبى، ص 43. ] نيز با همين اضافه روايت را نقل مى كند و مى نويسد حافظ ابوالقاسم دمشقى آن را آورده است.

6- ابى نعيم [ حليةالاولياء، ج 2، ص 42. ] به نقل از جابر بن سمره آورده است:

پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمد، (و در جمع ما) نشست و فرمود:

فاطمه بيمار است.

گروهى كه آنجا بودند گفتند: خوبست به عيادتش رويم. رسول اكرم برخاست و حركت كرد تا در (خانه ى فاطمه) رسيد. در خانه بسته بود. رسول اكرم: صدا زد: خود را بپوشان، عده اى به عيادتت آمده اند.

فاطمه گفت: اى رسول خدا جز عبائى در بر ندارم.

پيامبر رداء خود را برداشته از پشت در، سوى فاطمه انداخت. و فرمود: با اين سر خود را بپوشان.

پس از آن با همراهان داخل خانه شد و مدتى نشستند و بعد رفتند. آن عده گفتند: به خدا سوگند (چه بسيار شگفت است) دختر رسول خدا بر اين حال؟!

رسول خدا برگشت و فرمود: همانا او بانوى زنان است در روز قيامت.

7- در خصائص نسائى [ خصائص اميرالمؤمنين، ص 34. ] به نقل از ابى هريره آمده است:

در يك روز بلند و طولانى رسول اكرم تأخير كرد (و در جمع ما دير حضور يافت.) غروب بود كه كسى عرض كرد: اى رسول خدا، امروز كه شما را نديديم بر ما چه سخت گذشت.

فرمود: فرشته اى كه تاكنون زيارتم نكرده بود، از خدا خواست تا ملاقاتم كند. (آمد و) مژده به من داد كه فاطمه، دخترم، بانوى زنان امت من است و حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشتند.

موضوعات: ایام فاطمیه  لینک ثابت



[پنجشنبه 1392-01-22] [ 09:14:00 ق.ظ ]