3- خردستیزی و منطق گریزی
یکی دیگر از وجوه مشترک این نوع از عرفانها نفی عقلانیت و مخالفت جدی با فلسفه و منطق است.
در طول تاریخ ادیان همواره کسانی بوده اند که با عقل و منطق و هرگونه برخورد عقلی و منطقی در دین مخالفت کرده اند و الان هم هستند. مانند وهابیت، خوارج، اخباریها و…
اوشو در جاهای مختلف علیه عقل و منطق و فلسفه سخن میگوید و به جای آن بر پیروی از استاد و سرسپردگی در برابر او تاکید میکند. اوشو معتقد است که از راه ذهن و عقل نمیتوان به حقیقت دست یافت. و اگر سالکی بخواهد از راه عقل به مقصد برسد در حقیقت از مقصد خود دورتر میشود. مثل سگی میماند که سعی میکند دم خود را با دندان بگیرد اما هرچه به سوی آن حمله ور میشود از آن دورتر میشود. کار فیلسوفان را نیز به کار چنین سگی تشبیه میکند.
اوشو معتقد است برای درک راز حیات باید قوانین منطق را دور ریخت و از آنها فاصله گرفت.(ضربان قلب حقیقت مطلق، مرضیه شنکایی، فردوس، ص407)
اوشو با افتخار میگوید: من صاحب هیچ نظام فلسفی نیستم … من حتی نمیدانم که دیروز چه گفته ام به این موضوع اصلا فکر نمیکنم من فقط پاسخگوی این لحظه ام من پاسخگوی حرفهای دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس قطعا پیدایش نخواهی کرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی. تنها همین لحظه است که واقعیت دارد(ریشه ها و بالها، اوشو، مسیحا برزگر، آویژه، ص: 175).
نویسنده عرفان کیهانی عرفان را اینگونه تعریف میکند:
عرفان عبارت است از قرار گرفتن روی پله عشق رسیدن به اشراق روشن بینی و درک معرفت هستی(انسان از منظری دیگر، ص78). وی در ادامه به طرد عقل و علم از عالم عرفان پرداخته و مینویسد: به طور قطع چنین نتیجه ای از دنیای عقل و علم و دانش به دست نمیآید(همان).
همچنین میگوید: دنیای عرفان را دنیای عشق و دنیای بی ابزاری است، از این رو فاقد هر گونه فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت و استدلال، سعی و کوشش است. دنیای عرفان دنیای ماورای تکلیف است، زیرا عشق دنیای انجام وظیفه نیست
[سه شنبه 1391-01-29] [ 10:13:31 ق.ظ ]