مولای مهربانم…
دیگر ادّعای منتظری ندارم…. مدّت‌هاست که به محبّ بودن‌تان دل خوشم و امیدوار انتظار….
امّا این‌بار، نمی‌خواهم شِکوه و گلایه از خودم و خودمان را برایتان باز بگویم… 
آخر این روزها، تداعی غم بزرگی‌ست…
غمی به بلندای غربت مظلومانۀ مدینه و مادرت…
غمی به سنگینی هوای شهر مدینه و کوچۀ بنی‌هاشم‌اش….
آری… این بار به نام مادر عزیزتان، سراغ‌تان آمده‌ام….
این‌بار به جرأت نام فاطمۀ زهرا (سلام‌الله علیها) بر در خانۀ شما می‌کوبم…
آن فاطمه‌ای که دست در دست حسنین (علیها السلام)، اشک‌هایش را برای حفظ آرامش و خواب آسودۀ اهالی مدینه، به خارج از مدینه می‌برد…..!
آن‌هنگام، فقط بقیع غریب بود که پذیرای گریه‌های دخت پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌شد….
و از این پس………….
از این پس این علی (علیه‌السلام) است که باید دردها و ناگفته‌هایش را بر چاه‌های مدینه بخواند….

 

موضوعات: دل نوشته, ایام فاطمیه  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-01-22] [ 09:03:51 ق.ظ ]