مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
شهریور 1391
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  راه من وتو...   ...

 

چه جنگ باشد چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد؛باب جهاد اصغر بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست.
سید شهیدان اهل قلم

موضوعات: تاشهدا  لینک ثابت



[پنجشنبه 1391-06-02] [ 11:11:00 ق.ظ ]





  اینجا ایران است...   ...

 

اينجا ايران است، فروشگاهي تخريب شده در روستاي تخريب شده، ژاپن نيست!
اينجا ايران است، اين فروشگاه تخريب شده بعد از گذشت چند روز كاملا دست نخورده باقي مانده است، ژاپن نيست!
اينجا ايران است، روستاي ورزقان از توابع آذربايجان، با مردمي ساده دل و با صفا كه با بيرون آوردن هر جنازه اي از زير آوار ،اشك تمامي مردم آن در داغ همسايه روان شد!
اينجا ايران است، همانجا كه فعالان اجتماعي اش ، آلت دست رسانه اند، نه آنكه خود يك رسانه باشند!
اينجا ايران است، همانجا كه مرغ همسايه اش هميشه برايمان غاز است!
اينجا ايرن است، زلزله آمده، فروشگاهي تخريب شده، مردماني آواره گشته اند ولي هيچ كس تعدي به اموال ديگري نميكند،
اينجا ايران است، براي همين اين عكس ايميلي نمي شود كه دست به دست بچرخد و به سمع و بصر تمام جهان برسد و همه بدانند اگر در ژاپن، استغناي اقتصادي دولت مانع از چپاول شد، اينجا اعتقاد و ايمان مردمي مانع چپاول شد كه روي در و ديوار خانه هاي تخريب شده شان پر است از عكس شهدا…

 

موضوعات: خبر روز, درددل...  لینک ثابت



 [ 10:32:00 ق.ظ ]





  هر يك از شما يك رسانه ايد، و رسالت رسانه اطلاع رساني حقايق   ...

 هر يك از شما يك رسانه ايد، و رسالت رسانه اطلاع رساني حقايق

اين ها را من نم يگويم، اين ها گزارش دوستان و خبرنگارانيست كه اين چند روزه همنشين و غمخوار اين مردمانند.
مهم پير مرد روستاييست كه به اصرار خبرنگاري را ميهمان چادر امدادي اش كرده و مي گويد: درست است كه خانه و زندگي ام با خاك يكسان شده ولي هنوز مي توانم يك استكان چاي ميهمانت كنم!
مهم اين جماعت روستاي اند كه با همان چادر و چند تخته پتو و قرص نان و عدس و برنج، با زبان شيرين آذري ناز امدادگران را كشيده و آنها را دلداري مي دهند!
ولي در اين ميان يک چيز داغ دل را افزون مي كند، و آن اينكه چرا از اين همه صفا و صميميت، از اين همه گذشت و فداكاري، چيزي در رسانه هاي جمعي و شبكه هاي اجتماعي فضاي مجازي، در وبلاگ ها و وبسايت ها به چشم نمي خورد؟!
چه چيزي باعث مي شود به اصطلاح فعالان! اجتماعي در اين ميان به جاي ديدن تمام اين محاسن فقط معايب را مي بينند و بزرگنمايي مي كنند؟!
فعلان اجتماعي كه هر كدام بايد رسالت يك رسانه را بر دوش بكشند، شده اند آلت دستي براي رسانه هاي چپ و راست و پوزيسيون و اپوزيسيون!
به ياد دارم زماني كه آن سونامي تاريخي و فاجعه بار در ژاپن روي داد، مدام اينباكس ايميل هايم پر مي شد از تعريف و تمجيد مردم و مسئولين ژاپن، در اين مجال بحثي روي مسئولين ندارم، هر چند گزارش هایی كه بدست مي رسد حاكي از اين است كه نهايت تلاش در راستاي كمك رساني صورت پذيرفته و مي پذيرد، ولي اصل بحث من روي مردم است، رويكرد فرهنگي اين ماجرا…
چطور است كه در زلزله ژاپن مدام عكس هاي مختلف در تعريف و تمجيد فرهنگ بالاي مردمان اين كشور به دست مي رسيد، براي نمونه ايميلي بود كه در آن روزها دست به دست چرخيد و شد يكي از داغ ترين خبرهاي روز! كه آي مردم جهان، بدانيد كه زلزله در ژاپن آمد و مردم آواره شدند ولي در اين ميان هيچ كس به فروشگاه هاي آسيب ديده دستبرد نزد، و مدام عكس فروشگاه تخريب شده ولي غارت نشده، دست به دست بين مردم جهان چرخيد!

موضوعات: خبر روز, درددل...  لینک ثابت



 [ 10:12:00 ق.ظ ]





  زندگی نامه شهید ناهید فاتحی کرجو(سمیه کردستان)   ...


زندگینامه بسیجی شهید ناهید فاتحی کرجو

(سمیه کردستان ، اسطوره ای که جان داد تا حرمت امام خود را نشکند)ولادت و معرفت به معبود

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.

ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».

 

نوجوانی از جنس ایمان و شهامت

با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.

روزی با دوستانش به قصد شرکت درتظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

 

راهی به سوی آسمانی شدن

ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم

.

زخم ستاره

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

 

تهران، سفر آخر

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.

چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.

 

و اینک …

اینک نوجوانان و دختران ایران اسلامی باید بدانند که وقتی ناهید فاتحی کرجو به شهادت رسید بیش از هفده سال نداشت اما اکنون بعد از گذشت سی سال از شهادتش، نامش به برکت متعالی بودن هدف و ارزش هایش زنده و شیوه زندگی­اش الگویی برای زنان مجاهد است.

اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجه­های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان­ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.

 

 

 

موضوعات: تاشهدا  لینک ثابت



 [ 09:50:00 ق.ظ ]





  حدیث روز   ...

 

موضوعات: حدیث روز  لینک ثابت



 [ 09:42:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما