مسابقه خطبه حضرت زهرا (س) به مناسبت میلاد بانوی دو عالم در حوزه علمیه الزهرا(س) قروه با حضور طلاب درحال تحصیل و دانش آموختگان این مدرسه برگزار شد.به نفرات برتر جوایز نقدی اهداء گردید.
اين روزها بازارهاي بحـــريــنــــــ هم شلوغ است… خيابانها مملو از جمعيت است… از بازار و كوچه ها صداي تيراندازي و بوي خون ميآيد… مــادرانـــــ بحـــريــنــی منتظر هديه اي از طرف خداوند هستند…
ننه علی تا بود، ما اهل کوفه بودیم و او تنها ننه علی تا بود، گلشیفته برای ما بود و او برای علی ننه علی تا بود، سهمش از روز مادر، هدیۀ بی تفاوتی ما بود به او ننه علی تا بود، مادر شهدای گلزار بهشت زهرا بود ننه علی تا بود، روز مادر را با خاطرات علی جشن می گرفت در دنیای فراموشی ما! اما امسال ننه علی روز مادر، از دستان علی، هدیه روز مادر می گیرد!…
آسمان میخندد. زمین پایکوبی میکند. در زمین و آسمان هنگامهای برپاست. آسمانیان سردرگوش هم گذاشته، با شادی و سرور، سرود مقدم دلدار را زمزمه میکنند. ملائک زمان و زمین را گلباران میکنند. از خانه خدیجه نوری میدرخشد که عالم را روشن کرده است. فرشتگان صف به صف ایستادهاند تا……
میگفت: مادر برای من یعنی زنی که در 24 سالگی بیوه شد بیوه ی شهیدی که 25 سالش بود و 3 فرزند قد و نیم قد از او به جا مانده بود و چه کسی میداند این یعنی چه و چه کسی میتواند تقدیر کند از این فرشته که 25 سال از 24 سالگیش گذشته و بر عهدش پایدار مانده در میان اطرافیانی که گرگ را در درندگی شرمنده کرده اند و کفتار را در بی صفتی …
خاطره ای از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن که چطور یک تهدید به نام باربی رو برای فرزند خودش تبدیل به یک فرصت کردند.خاطره رو با هم بخونیم: عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم…دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.. و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود…خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد… باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد… عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید…. اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت….مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون…و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه….فکر میکنید چی شد؟زانوهای
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین را فرا می گیرد مکه، لبریز عطر یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز، بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند.دروازه های آسمان گشوده می شود و فرشتگانی بی شمار، هلهله کنان فرود می آیند.