مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  دلگیر مباش...   ...



دلــگیـــر مباش .دلت که گیـر باشد ، رهـــــا نمی شوی !خـداونـد ،

بنده گــان ِ خود را ، با آنچه به آن « دل » بســته اند می آزمــاید !!
موضوعات: حرف حق  لینک ثابت



[پنجشنبه 1392-07-04] [ 11:09:00 ب.ظ ]





  پس کی نماز می خوانی؟   ...

در سفري‌ هم‌ كه‌ مرحوم‌ مطهّري‌ به‌ أعتاب‌ عاليات‌ مشرّف‌ شدند، نشاني‌ منزل‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ را بنده‌ به‌ ايشان‌ دادم‌، و در كربلا دوبار به‌ محضرشان‌ مشرّف‌ شده‌اند، يكبار ساعتي‌ خدمتشان‌ ميرسند، و بار دوّم‌ روز ديگر صبحانه‌ را در آنجا صرف‌ مي‌نمايند.

عبارت‌ مرحوم‌ حدّاد به‌ شهید مطهّري‌: پس‌ كِيْ نماز مي‌خواني‌؟!

مرحوم‌ مطهّري‌ در مراجعت‌ از اين‌ ملاقاتها بسيار مشعوف‌ بودند، و ميفرمودند: در يكبار كه‌ خدمتشان‌ بودم‌ از من‌ پرسيدند: نماز را چگونه‌ميخواني‌؟ عرض‌ كردم‌: كاملاً توجّه‌ به‌ معانيِ كلمات‌ و جملات‌ آن‌ دارم‌!

فرمودند: پس‌ كِيْ نماز ميخواني‌؟! در نماز توجّه‌ات‌ به‌ خدا باشد و بس‌! توجّه‌ به‌ معاني‌ مكن‌!

انصافاً اين‌ جملۀ ايشان‌ حاوي‌ أسرار و دقائقي‌ است‌، و حقّ مطلب‌ همينطور است‌ كه‌ افاده‌ فرموده‌اند.

چرا كه‌ در نماز اگر انسان‌ متوجّه‌ معاني‌ نماز شود كه‌ مثلاً إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ به‌ معني‌ آنست‌ كه‌: من‌ فقط‌ ترا عبادت‌ ميكنم‌ و از تو استعانت‌ مي‌طلبم‌، ذهن‌ و فكر نمازگزار بدين‌ حقيقت‌ متوجّه‌ بوده‌ و از توجّه‌ كامل‌ به‌ خدا غافل‌ است‌؛ در حاليكه‌ بايد توجّه‌ صد در صد به‌ سوي‌ خدا باشد و مخاطب‌ فقط‌ خدا باشد، و در اينصورت‌ ديگر توجّه‌ به‌ معني‌ نيست‌ مگر به‌ نحوۀ آلي‌ و مِرْآتي‌، همچنانكه‌ در نماز نبايد انسان‌ توجّه‌ به‌ الفاظ‌ و عبارات‌ آن‌ داشته‌ باشد مگر توجّه‌ آلي‌ و مِرْآتي‌. زيرا اگر توجّه‌ به‌ الفاظ‌ نماز از صحّت‌ ادا كردن‌ و تجويد آن‌ و أداءِ از مخارج‌ آن‌ شود، ديگر آن‌ نماز، نماز نيست‌؛ نه‌ توجّه‌ به‌ خداست‌ و نه‌ توجّه‌ به‌ معني‌.

ولي‌ اگر توجّه‌ به‌ خدا شود و انسان‌ در خطاب‌ و مكالمه‌اش‌ با خدا لحظه‌اي‌ فرود نيايد، نه‌ فكر الفاظ‌ نماز را بنمايد و نه‌ فكر معاني‌ آنرا، در اينصورت‌ تمام‌ الفاظ‌ خود بخود به‌ نحو آلي‌ و مِرآتي‌ يعني‌ با نظر غير استقلالي‌ آمده‌ و به‌ دنبال‌، جميع‌ معاني‌ نيز به‌ طريق‌ آلي‌ و مِرآتي‌ نه‌ با نظر استقلالي‌ آمده‌ و همه‌ به‌ نحو صحيح‌ و مطلوب‌ أدا شده‌ است‌ بدون‌ آنكه‌ در توجّه‌ تامّ به‌ خداوند و حضور قلب‌ خللي‌ وارد آيد.

مثلاً در همين‌ مكالمات‌ و گفتگوهائي‌ كه‌ ما شبانه‌روز با هم‌ داريم‌، و در سخنرانيها و خطابه‌ها و مراجعات‌ و فصل‌ خصومتها و سائر اموري‌ كه‌ در آنها عنوان‌ تخاطب‌ و گفتگو است‌، تمام‌ توجّه‌ ما به‌ شخص‌ مخاطب‌ است‌ نه‌ به‌

خطاب‌. آنچه‌ در خطاب‌ از مغز و انديشۀ انسان‌ بر زبان‌ جاري‌ ميشود همه‌اش‌ درست‌ و صحيح‌ است‌، بدون‌ اينكه‌ ما توجّه‌ به‌ صحّت‌ آنها داشته‌ باشيم‌؛ و اگر يك‌ لحظه‌ توجّهمان‌ را به‌ عبارات‌ و مطالبي‌ كه‌ ردّ و بدل‌ مي‌شود منعطف‌ سازيم‌، اصل‌ توجّه‌ به‌ خطاب‌ از ميان‌ ميرود و در آن‌ لحظه‌ ديگر مخاطبي‌ وجود ندارد.

بزرگان‌ فرموده‌اند: جمع‌ ميان‌ دو لحاظ‌ استقلالي‌ و آلي‌ نمي‌شود. اگر لحاظمان‌ در نمازها مستقلاّ به‌ خدا باشد حتماً به‌ الفاظ‌ و معاني‌ آنها بايد آلي‌ و غير استقلالي‌ و تَبَعي‌ باشد؛ و اگر لحاظمان‌ را به‌ الفاظ‌ نماز و يا معاني‌ آن‌ مستقلاّ بدوزيم‌، قهراً و اضطراراً بايد توجّهمان‌ به‌ خدا تبعي‌ و ضمني‌ باشد نه‌ استقلالي‌.

من‌ وقتي‌ با شما سخن‌ ميگويم‌ و مثلاً ميگويم‌: آقا شما امروز مسافرت‌ نكنيد، و در حرم‌ امام‌ رضا بمانيد! صد در صد توجّهم‌ به‌ شما و حقيقت‌ شماست‌. اين‌ را نظر استقلالي‌ نامند. و البتّه‌ اين‌ معاني‌ بدون‌ غلط‌ در ذهن‌ من‌ مي‌آيد و ذهن‌ من‌ الفاظي‌ را متناسب‌ با آن‌ معاني‌ استخدام‌ ميكند و بر زبان‌ جاري‌ مي‌سازد، و بدون‌ هيچ‌ خطائي‌ مُسَلسَلاً اين‌ معاني‌ و الفاظ‌ استخدام‌ شده‌ و به‌ شما براي‌ إبراز و اظهار آن‌ مقصود منتقل‌ ميگردد. امّا اگر بخواهم‌ معني‌ «امروز مسافرت‌ نكنيد» را در ذهن‌ بياورم‌ و يا الفاظ‌ آن‌ را بخصوصه‌ تصوّر نمايم‌، ديگر مخاطب‌ بودن‌ شما از ميان‌ ميرود و استقلال‌ خود را از دست‌ ميدهد؛ مگر ضمني‌ و تبعي‌ و آلي‌ و مرآتي‌.

در نماز كه‌ أهمّ امور است‌ بايد انسان‌ در حضور قلب‌ به‌ خدا منقطع‌ باشد و هيچ‌ خاطره‌اي‌ و انديشه‌اي‌ از ذهن‌ عبور نكند، و اين‌ فقط‌ در صورتي‌ امكان‌پذير است‌ كه‌ جملات‌ و عبارات‌ نماز كه‌ طبعاً حاوي‌ معاني‌ خود مي‌باشند بدون‌ اندك‌ توجّه‌ به‌ خود آنها در ذهن‌ بيايد و بر زبان‌ جاري‌ شود. در اينصورت‌ نماز، نماز است‌. يعني‌ مخاطب‌ خداست‌؛ حضور قلب‌ با خداست‌.

و گرنه‌ حضور قلب‌ با الفاظ‌ و يا با معاني‌ است‌؛ و خداوند علِيّ أعْلي‌ مهجور گرديده‌، و فقط‌ به‌ نظر ضمني‌ كه‌ در حقيقت‌ نظر نيست‌ به‌ او ملاحظه‌ شده‌ است‌.

باري‌، مرحوم‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ هم‌ به‌ مرحوم‌ مطهّري‌ علاقمند شده‌ بودند؛ و در سفر اخير حقير به‌ شام‌ كه‌ حضرت‌ آقا هم‌ بدانجا براي‌ زيارت‌ مشرّف‌ بودند، و اين‌ سفر پس‌ از شهادت‌ آن‌ مرحوم‌ بود، براي‌ اين‌ ضايعه‌ متأسّف‌ بودند. رَحِمَ اللهُ الْغابِرينَ، و ألحَقَ الباقينَ بِهِم‌ إنْ شآءَ اللَهُ تَعالَي‌.

نقل از کتاب روح مجرد شاگرد برجسته ایشان مرحوم علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی(قدس الله نفسه الزکیه) ص ۱۶۳ به بعد

موضوعات: دینی مذهبی  لینک ثابت



 [ 10:59:00 ب.ظ ]





  1000 سکه   ...

 


داستان هایی درباره خدا،خودسازی،پندآموزو...

آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.
زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!
عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.
چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که ازگرسنگى هلاک شدیم!
مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .
عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.
گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند .
او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.
عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست .
بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد…
هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.


در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد …




طبقه بندی: داستان های مختلف وپندآموز

موضوعات: حکایات  لینک ثابت



[چهارشنبه 1392-07-03] [ 08:36:00 ب.ظ ]





  حدیث های کوتاه   ...

امام صادق (ع):

نوجوانان را در یاب زیرا که آنان سریع تر به کارهای خیر روی می آورند

کافی،ج8،ص93

امام زمان(عج):

دلهای ما ظرف اراده و مشیت خدا است پس هر گاه او چیزی را اراده کند،

ما نیز همان چیز را ااراده می کنیم.

بحار الانوار،ج52،ص51

امام صادق(ع):

با پدرانتان خوشرفتاری کنید تا فرزندانتان با شما خوشرفتاری کنند.

کافی،ج5،ص55

امام علی(ع):

راستگو بودن و پرهیز نمودن از دروغ،زیباترین اخلاق و بهترین ادب است.

کافی،ج8،ص150

رسول اکرم(ص):

توبه زیبا است ولی از جوان زیباتر.

کنز العمال،ح43542

امام علی (ع):

کاری که در توان زن نیست به او مسپار زیرا او چون گلی است(ظریف و آسیب پذیر)

نه قهرمان و کارفرما.

نهج البلاغه،نامه31

موضوعات: حدیث روز  لینک ثابت



[دوشنبه 1392-07-01] [ 07:20:00 ب.ظ ]





  آیینه آفتاب گمشده   ...

همسفر مهتاب، سلام!

انگار همين ديروز ديرباز بود كه عشق روي كيسه‌هاي شني مبعوث شد و ناگهان يك نارنجك را روي فاصله هاي فانسقه‌ي زمين بست و تو در آستانه سيزده سالگي سبز، روي هزار و سيصد و چند هشتي سيم خاردار بلوغ يافتي و بزرگ شدي!

ديروز پوزه‌ي شغالان را به خاك ماليدي اما امروز نيز چنان گرگ‌ها به دريدن گلوي چكامه‌خوان چكاوك‌هاي شرقي مشغولند

كه دب اكبر هم جذام گرفته است.

آه، اي آيينه‌ي آفتاب گمشده!

چگونه پريروز پوتين‌هاي پاشنه بلند در باطلاق‌هاي زخمي جنوب گم شد و ما سال‌هاست كه از پس كده‌هاي تنگي نمور، در انتظار آفتاب، پرنده، گياه و رويشي دوباره‌ايم؟!

اكنون تو نيستي تا بهانه‌اي بزرگ براي بودنمان باشي. حالا فقط تنها دلخوشي‌مان اين است كه بر باره‌ي انتظار، مردي به رنگ ماه همچنان ايستاده است و بهار را قسمت مي‌كند

موضوعات: دفاع مقدس  لینک ثابت



[یکشنبه 1392-06-31] [ 02:01:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما