مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
فروردین 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  مقالاتی راجع به نقد رهبری در نظام اسلامی   ...

فایل ضمیمه، 6 مقاله‌ی کوتاه (مجموعاً 16 صفحه) از حاج آقای سوزنچی است راجع به نقد رهبری در نظام اسلامی.
عناوین مقالات این‌ها هستند:

قدرت و نقد آن (قسمت اول) : مقتدر مظلوم؛ نمونه اي از تقابل انديشه سياسي اسلام و غرب
قدرت و نقد آن (قسمت دوم) : قداست رهبران ديني و امكان نقد ايشان
قدرت و نقد آن (قسمت سوم) : نصيحت يا عيب‌جويي
قدرت و نقد آن (قسمت چهارم) : در جستجوي حقيقت
قدرت و نقد آن (قسمت پنجم) : وقوع اشتباه يا ارتکاب گناه
قدرت و نقد آن (قسمت ششم) : ما و رهبري، مواجهه ناصحانه

متن‌ش ساده و راحت‌خوان است.
در اینجا هم می‌توانید مقالاتی در همین زمینه را ببینید:

http://www.velaiatefaghih.com/qa/cat39.aspx

موضوعات: مطالب روزانه, همنشینی با بزرگان  لینک ثابت



[شنبه 1391-03-27] [ 08:49:43 ق.ظ ]





  خسته که میشوم ز دنیا   ...

خسته که میشوم ز دنیا، می آیم سراغ عکس تو..
لبخند که میزنی ، دنیا از نو شروع میشود برای من

موضوعات: مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



 [ 08:42:13 ق.ظ ]





  شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت   ...

تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویم

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت

موضوعات: مطالب روزانه, مناسبتها  لینک ثابت



 [ 08:37:27 ق.ظ ]





  نورالدين پسر ايران... را میشناسید   ...

كتاب «نورالدين، پسر ايران» را خواندم.
كتاب ادبيات داستاني و غير داستاني مقاومت زياد خوانده بودم؛ ولي درباره ي نورالدين بهت زده ام. بارها وسط مطالعه كتاب را بستم و به ديوار روبرويم خيره شدم. جواني كه در 17 سالگي 70 درصد جراحت دارد و با همان پيكر آتش گرفته و سرهم بندي شده، 80 ماه ديگر با خود، آتش و دشمن مي جنگد.

بارها با خود گفتم امكان ندارد چنين وضعيتي را كسي تحمل كند. اگر كتاب در قالب ادبيات داستاني بود هم آنرا به اغراق و مبالغه گويي متهم مي كردم. هميشه احمد دهقان را بخاطر «سفر به گراي 270 درجه» زماني كه له شدن «علي» -جوان آر پي جي زن- را زير شني تانكهاي عراقي در كربلاي 5 توصيف ميكند، ستايش مي كردم. با «ناصر» آن داستان گريسته بودم، همچنين با سيد ابوالفضل كاظمي، وقتي كه در «كوچه نقاش ها» تكه پاره شدن همرزمانش را در هور روايت مي كند، و اوج حماسه را تجربه كرده بودم، هنگاميكه بابا نظر سوار بر موتور، خط پدافندي را در شلمچه طي مي كند تا گريبان افسر عراقي را بگيرد؛ در حرمان هور، حماسه ي ياسين، مرد و… ولي «نورالدين، پسر ايران» مرا از گريستن و افتخار كردن و حسرت خوردن، به بهت زدگي كشاند.

روايت نورالدين از بدر، والفجر هشت، كربلاي 4 و يامهدي، بي نظير است. دقيق، صادقانه و عميق. بارها درباره ي اين عمليات ها شنيده و خوانده بودم. ولي هيچگاه آنرا نديده بودم. نورالدين آنرا به من نشان داد.

هنگاميكه صحنه بازگشتن به محل شهادت «امير» را در زير آتش بي امان در فاو روايت مي كند، انگار كه زير بغلش را گرفته باشم و با او مرثيه سر داده باشم…


وقتي كه دندانهايش قفل شده بود و او مجبور شد دو دندانش را بشكند تا چيزي بخورد، دندان درد گرفتم…
وقتي در سرماي اسفند در عمق كارون غواصي مي كرد، سردم شد و به خودم لرزيدم…
روزي كه شكمش منفجر شد و روده هايش بيرون ريخت، سرگيجه گرفتم…

… ولي نورالدين گاهي توان تصور صحنه ها را هم از من گرفت و من فقط كتاب را بستم و خيره ماندم به ديوار روبرويم. وقتي كه دستش در صورتش فرو رفت… وقتي كه آتش خمپاره او را به يك گلوله ي گوشت كباب شده بدل كرد، وقتي كه پس از چند هفته صورت جديدش را در آينه ديد… وقتي كه جنازه ي «امير» را در وادي رحمت به خاك سپرد… وقتي كه تلويزيون خبر پذيرفته شدن قطعنامه را اعلام كرد…

«سيد نورالدين عافي» را خواهم يافت و سر و دستش را خواهم بوسيد. همانگونه كه پس از خواندن «كوچه نقاش ها» ، سيد ابوالفضل كاظمي را يافتم تا به او بگويم كه: « ما، فدايي شماييم.»

موضوعات: تاشهدا  لینک ثابت



[پنجشنبه 1391-03-25] [ 11:53:31 ق.ظ ]





  بی وفا شده ام،خوب می دانم...   ...

با عشق شرح راز کن     بر جمله عالم ناز کن       پرهای خود را باز کن       پرواز کن پرواز کن …

بیست و پنج ساله بودی که رفتی…
بیست و پنج ساله که رفتی…!
بی وفا شده ام مثل همه ،حتی یادت که پنج شنبه ها هم خیلی کم به سراغ عده ای می آید…
نه نه…ناراحت نشو!
قصد توهین ندارم…
آری! همصدایت می شوم :گرفتاری ها زیاد شده است!
و همینطور بیماری ها،و همینطور ….!(باشد،به کسی حرفی نمی زنم…پیش خودمان می ماند!!)
به چهره ات که دقیق می شوم گریه ام می گیرد!
من هنوز متن تصویر تو از بر نشدم…
اندک خاطره هایت، آهنگِ بی کلامِ وقتِ دل تنگی هایم شده اند…ناگهان می نوازند!
…و هنوز رقص اشک هایم،
رفع دل تنگی هایم را باعث نشده اند.
بی وفا شده ام،خوب می دانم…

موضوعات: تاشهدا  لینک ثابت



 [ 10:57:43 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما