مدرسه علمیه الزهرا(س)قروه
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   
اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو





حدیث روز







محتواها





فال حافظ





پاسخگویی آنلاین به شبهات





حدیث





قرآن آنلاین





اوقات شرعی





لحظه شمار غیبت













لااله الا الله ملک الحق المبین

ذکر کاشف الکرب

  بازی وبلاگی پرواز با هزار تومنی !   ...

داور : خداوند
کمک داور : وجدان خودتون
با یک هزار تومانی دو بال ساخته ام
و می خواهم با آنها تا خداوند پرواز کنم
کسی هست که در این پرواز یاریم کند ؟!


اسم بازی هست پرواز با هزار تومنی . این جمله رو که یادتون هست ؟! با هزار تومن چی کار میشه کرد ؟!
خیلی وقتا توی خیلی سایت ها این تبلیغ رو که مربوط به موسسه خیریه محکهست می بینیم اما شاید به دلایلی مختلفی مثل تنبلی در عضویت کوتاهی کردیم . این بازی یک تلنگر هست برای اون هایی که هنوز عضو نشدن که صرف هفت روز آینده عضو بشن و اونایی که عضو هستن عیدی بچه های محک رو بدن .
ما حد اقل مبلغی رو برای بازی همون هزار تومن در نظر می گیریم اما اگر کسی بیشتر از هزار تومن هم هدیه کرد لطفا فقط بگه هزار تومن واریز کرده . نمی خوایم با افزایش مبلغ واریزی یکی از دوستان کار بقیه کم به نظر بیاد چون بزرگیه کار انسان ها رو فقط خدا تعیین میکنه و فقط اونه که می دونه کمک های ما به چه نیتی و در چه وضعیتی بوده .
داور رو خداوند قرار دادیم چون همیشه ناظر همه اعمال بنده ها هست و خودش میدونه کی در بازی شرکت کرده .
یک کار دیگه هم هست که شرکت کننده ها باید انجام بدن . باید به دوستاشون اطلاع بدن . که هر چه اشخاصی که با اطلاع شما وارد این زنجیره مهرورزی شدن بیشتر باشه امتیاز شما بیشتر میشه .
یادتون نره این یه مسابقه نیست یه بازیه که داورش خداوند و باید مطمئن باشید داور عادلیه و حتما پاداش این مهرورزیتونو میده .
شرایط بازی به اختصار :
1 . قرار دادن همین پست در وبلاگتان
2.  عضویت در موسسه محک ( عضویت در محک تلفنی هم انجام میشه ) (برای کسانی که عضو نیستند)
من برای سهولت شما لینک مستقیم درخواست عضویت رو در محک براتون گذاشتم ولی ثبت نام از طریق شماره تلفنش خیلی راحت تره که شمارش رو در همین صفحه ای که گذاشتم می بینید
تلفن مستقیم با درخواست عضویت محک :۰۲۱-  23540  ( لینک مستقیم عضویت در محک )

http://www.mahak-charity.org/main/fa/help-mahak2/typeofmembership
3 . واریز حد اقل هزار تومن به عنوان عیدی کودکان محک .( چنانچه در صورت تمایل بیشتر از هزار تومان هم هدیه کردید لطفا فقط هزار تومان بیان کنید) (در صورت تماس با همون شماره بالا برای انواع واریز راهنماییتون میکنن)


یادتون نره این دوستای کوچولو منتظرن تا شما بازی رو شروع کنید ….

 

موضوعات: حرف حق, مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-02-19] [ 09:31:29 ق.ظ ]





  نامه نظر علی طالقانی به خدا   ...

  این یکی داستان نیست… واقعیته… در زمان ناصر الدین شاه اتفاق افتاده. و الان هم این نامه در موزه گلستان تهران تحت عنوان (نامه ای به خدا) نگهداری میشه… میتونید برید ببینید…
                نظرعلی طالقانی طلبه ای بوده که در مدرسه ی مروی تهران درس میخوانده. نظر علی طالقانی آنقدر فقیر بوده که شبها میرفته دور و بر حجره های طلبه ها میگشته تا شاید توی آشغالها چیزی برای خوردن پیدا کنه….
                یه روز نظر علی طالقانی به ذهنش میرسه که نامه ای برای خدا بنویسه….
                مضمون این نامه:
                بسم الله الرحمن الرحيم
                خدمت جناب خدا!
                سلام عليکم
                اينجانب بنده ي شما هستم.
                از آن جا که شما در قران فرموده ايد:"ومامن دابه في الارض الا علي الله رزقها”
                «هيچ موجودزنده اي نيست الا اينکه روزي او بر عهده ي من است.»من هم جنبنده اي هستم از جنبندگان شما روي زمين.
                در جاي ديگر از قران فرموده ايد:"ان الله لا يخلف الميعاد”
                «مسلما خدا خلف وعده نميکند.»
                بنابراين اينجانب به جيزهاي زير نياز دارم:
                1-همسري زيبا ومتدين
                2-خانه اي وسيع
                3-يک خادم
                4-يک کالسکه و سورچي
                5-يک باغ
                6- مقداري پول براي تجارت
                لطفا بعد از هماهنگي به من اطلاع دهيد.
                مدرسه مروي-حجره ي شماره ي 16-نظرعلي طالقاني
                
                بعد از اینکه نامه رو مینویسه پیش خودش فکر میکنه که نامه رو کجا بذارم که خدا اونو بخونه؟؟؟ به ذهنش میرسه که اونو تو مسجد بذاره که خانه ی خداست… به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان ) میره. همین طور که میگشته یه جای امن واسه نامش پیدا کنه یه سوراخ در دیوار مسجد میبینه… پیش خودش میگه: اینجا خوبه … خدا حتما پیداش میکنه… و نامه رو در اونجا قرار میده…
                صبح روز بعد ناصر الدین شاه قصد شکار میکنه…  با کاروان خود از آنجا عبور میکرده که ناگهان به خواست خدا باد تندی شروع به وزیدن می کنه و نامه ی نظر علی طالقانی را با خود برده و درست روی پای ناصر الدین شاه می اندازد…
                ناصر الدین شاه نامه را باز میکند…
                خدمت جناب خدا سلام علیکم…
                ناصر الدین شاه خندش میگیره و با کنجکاوی نامه رو  میخونه. رو به کاروان میکنه و میگه: شکار متوقف شد….و دستور بازگشت کاروان را  به کاخ میدهد…
                او يک پيک به مدرسه ي مروي مي فرستد، و نظرعلي را به کاخ فرا مي خواند. وقتي نظرعلي را به کاخ آوردند ،دستور مي ده همه وزرايش جمع شوند و بشون میگه:
                ما مفتخر شدیم نامه ای را که این اقا به خدا نوشته بودند- ایشان به ما حواله فرمودند. پس وظیفه ی ماست که آن را انجام دهیم…
                نامه را میخواند و دستور میدهد که هر یک از وزرا یکی را به عهده بگیرد:
                1. همسری زیبا و متدین…
                یکی از وزرا میگوید: دختری زیبا و متدین دارم. او را به عقدش در می آورم.
                2. ….
                3. ….
                4. ….
                5. ….
                6. ….
                هر کدام از وزرا یکی را به عهده گرفته و به نظر علی طالقانی میدهد.
                و به همین صورت خداوند متعال نامه ی آقای نظر علی طالقانی را بی پاسخ نگذاشته و خواسته هایش را برآورده میسازد.

موضوعات: مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-02-12] [ 12:50:33 ب.ظ ]





  گاهی لازم است...   ...


لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می‌خواهی به آن خانه برگردی یا نه ؟!
 
لازم است گاهی از مسجد ، کلیسا و … بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادت چه میبینی ترس یا حقیقت ؟!
 
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی ، فکر کنی که چه‌قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است ؟
 
لازم است گاهی درختی ، گلی را آب بدهی ، حیوانی را نوازش کنی ، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه ؟!
 
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی ، گوگل و ایمیل و فلان و بهمان را بی‌خیال شوی ، با خانواده ات دور هم بنشینید ، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن‌پاره‌ی برقی است یا نه ؟!
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج ، تا ببینی در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده ؟!
 
لازم است گاهی عیسی باشی ، ایوب باشی ، انسان باشی ببینی می‌شود یا نه ؟!
 
و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری واز خود بپرسی که سالها سپری شد تا آن بشوم که اکنون هستم… آیا ارزشش را داشت …؟!  

 
 زیبائی در فراتر رفتن از روزمره‌ گی‌هاست… 

موضوعات: مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



[دوشنبه 1391-02-11] [ 12:25:35 ب.ظ ]





  قرآن من شرمنده ام ....   ...

قرآن من شرمنده ام ….
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟ ” چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است … قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو . آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم
منبع:felineboy.blogfa.com

موضوعات: مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



 [ 09:48:51 ق.ظ ]





  نامه ای به خدا...   ...

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند . در نامه این طور نوشته شده بود : خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد . دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید . این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم . یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام . اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن…  کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد . نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند . در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند … همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند . عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت . تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود : نامه ای به خدا ! همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند . مضمون نامه چنین بود : خدای عزیزم . چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم . من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی … البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند … !!!

موضوعات: مطالب روزانه, درددل...  لینک ثابت



[سه شنبه 1391-02-05] [ 08:21:51 ق.ظ ]





1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 10 11

  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما